کلمه جو
صفحه اصلی

بضاع

فرهنگ فارسی

جمع بضعه
جمع بضعه

لغت نامه دهخدا

بضاع . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَضعَة، بِضعَة (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به دو کلمه ٔ مذکور شود.


بضاع . [ ب َ ] (ع مص ) سیراب شدن از آب . بضوع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بَضع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مصادر مذکور شود.


بضاع. [ ب َ ] ( ع مص ) سیراب شدن از آب. بضوع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بَضع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مصادر مذکور شود.

بضاع. [ ب ِ ] ( ع مص ) جماع کردن با کنیزک خود: باضع جاریته مباضعة و بضاعاً.
- امثال :
کمعلمة امها البضاع . ( ناظم الاطباء ).
مُباضَعَة؛ با کسی جماع کردن. ( زوزنی ). جماع نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آرامش با زن. آرامیدن با زن. نزدیکی با زن. همخوابگی. مجامعت. مقاربت. مباشرت. بیارمیدن با. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به مباضعة شود.

بضاع. [ ب ِ ] ( ع اِ ) ج ِ بَضعَة، بِضعَة ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). رجوع به دو کلمه مذکور شود.

بضاع . [ ب ِ ] (ع مص ) جماع کردن با کنیزک خود: باضع جاریته مباضعة و بضاعاً.
- امثال :
کمعلمة امها البضاع . (ناظم الاطباء).
مُباضَعَة؛ با کسی جماع کردن . (زوزنی ). جماع نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرامش با زن . آرامیدن با زن . نزدیکی با زن . همخوابگی . مجامعت . مقاربت . مباشرت . بیارمیدن با. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مباضعة شود.


فرهنگ عمید

جماع کردن.


کلمات دیگر: