کلمه جو
صفحه اصلی

استغلاظ

فرهنگ فارسی

غلیظ شدن، ستبرشدن، غلیظ شمردن، ستبرشمردن چیزی را
۱ - ( مصدر ) غلیظ دانستن ستبر شمردن چیزی را . ۲ - ( مصدر ) غلیظ شدن ستبر شدن .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) غلیظ داشتن . ۲ - (مص ل . ) غلیظ شدن .

لغت نامه دهخدا

استغلاظ. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) دانه برآوردن خوشه. ( منتهی الارب ). || غلیظ شدن. ( منتهی الارب ) ( مؤید الفضلاء ). سطبر شمردن چیزی را. ( منتهی الارب ). ترک گفتن چیزی بسبب غلظت و سطبر شدن. ( مؤید الفضلاء ). ستبر شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( مجمل اللغة ). غلیظ شمردن. ( صراح ). || ناخریدن جامه را بسبب درشتی و گندگی. ( منتهی الارب ). ناخریدن جامه از بهر زفتی وی. ( تاج المصادر بیهقی ).


کلمات دیگر: