(تَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ تمساح .
تماسیح
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
تماسیح. [ ت َ ] ( ع اِ ) نهنگان. این جمع تمساح است که به معنی نهنگ باشد. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). ج ِ تمساح. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) :
ابر هزبرگون و تماسیح پیل خوار
با دست اوست ، یعنی شمشیر اوست ، ای.
ابر هزبرگون و تماسیح پیل خوار
با دست اوست ، یعنی شمشیر اوست ، ای.
منوچهری ( دیوان چ 2 دبیرسیاقی ص 113 ).
رجوع به تمساح شود.فرهنگ عمید
= تمساح
تمساح#NAME?
کلمات دیگر: