کلمه جو
صفحه اصلی

بوقماش

فرهنگ فارسی

( صفت ) در لغت نامه ها از قماش مطلق را بمعنی ردی و هیچکاره از هر چیزی و مردم فرومایه و ناکس آورده اند و ابو قماش دیده نشد . ظاهرا ابوقماش ساخته خود شاعر است بمعنی نخر و گاو یا ستور مطلق و مجاز احمق و ابله و سفیه بتناسب ابوقتب : طاعت و احسان و علم و راستی را برگزین - گوش چون داری بگفت بو قماش و بوقتب ?

فرهنگ معین

(قُ ) [ ع . ابوقماش ] ( اِ. ) نک بوقَتَب .

لغت نامه دهخدا

بوقماش. [ ق ُ ] ( اِ مرکب ) :
طاعت و احسان و علم و راستی را برگزین
گوش چون داری به قول بوقماش و بوقتب.
ناصرخسرو.
در فرهنگها قماش را به معنی ردی و هیچکاره از هر چیزی و مردم فرومایه و ناکس آورده اند. و ابوقماش و بوقماش دیده نشد. ظاهراً بوقماش ساخته خود شاعر است ، به معنی خر و گاو یا ستور مطلق و مجازاً احمق و ابله و سفیه به تناسب بوقتب.


کلمات دیگر: