کلمه جو
صفحه اصلی

استفراد

فرهنگ معین

(اِ تِ ) ۱ - (مص ل . ) تنها شدن به چیزی ، تنها رفتن پی کاری . ۲ - تنها کردن کاری را. ۳ - تنهائی خواستن ، خواستار تنهائی بودن . ۴ - (مص م . ) کسی را از میان گروه به تنهایی برگزیدن .

لغت نامه دهخدا

استفراد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) تنها واشدن بچیزی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). تنها شدن به امری. تنها کردن کاری را. ( منتهی الارب ). انفراد به امری. || تنهائی خواستن. || تنها برآوردن کسی را از میان یاران خود. || تنها گذاشتن. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: