کلمه جو
صفحه اصلی

تلخک

فرهنگ فارسی

دلقک جشن‌های قرون وسطی و جشن‌های مربوط به نمایش‌های محلی که لباسی به رنگ‌های روشن می‌پوشید و کلاهی بر سر می‌گذاشت که زنگوله و بوق به آن آویزان بود


( اسم ) ۱ - مصغر تلخ.۲ - خربز. تلخ حتظل قثائ النعام . ۳ - کاسنی .

فرهنگ معین

(تَ خَ ) (اِمصغ . ) ۱ - مصغر تلخ . ۲ - خربزة تلخ . ۳ - کاسنی .

لغت نامه دهخدا

تلخک. [ ت َ خ َ ] ( ص مصغر ) تصغیر تلخ باشد. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). کمی تلخ. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ مصغر ) نام گیاهی است بغایت تلخ و بعضی گویند خربزه تلخ است که به عربی حنظل و قثاءالنعام خوانند. ( برهان ). حنظل. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بعضی کاسنی را گفته اند. ( برهان ). کاسنی صحرائی. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). کاسنی. ( ناظم الاطباء ). تلخه. دانه گیاه هرزه ای است شبیه گندم که در گندم زار می روید و بسیار تلخ است. ( از فرهنگ نظامی ذیل ِ تلخه ) :
بسا حاجی که خود را ز اشتر انداخت
که تلخک را ز ترشک بازنشناخت.
نظامی.
|| دلقک. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) = کاسنی
۲. [عامیانه] = تریاک

دانشنامه عمومی

تلخک به موارد زیر اشاره دارد:
تلخک (سرده)

فرهنگستان زبان و ادب

{fool} [هنرهای نمایشی] دلقک جشن های قرون وسطی و جشن های مربوط به نمایش های محلی که لباسی به رنگ های روشن می پوشید و کلاهی بر سر می گذاشت که زنگوله و بوق به آن آویزان بود

پیشنهاد کاربران

کاسنی


کلمات دیگر: