سیم کشی
فارسی به انگلیسی
wiring, wire-extension
مترادف و متضاد
سیمکشی
فرهنگ فارسی
عمل و شعل سیمکش .
فرایندی که در آن، مفتول یا میلگرد از درون قالب یا حدیده کشیده و به سیم تبدیل شود
فرهنگ معین
(کِ ) (حامص . ) ۱ - عمل و شغل سیم کش . ۲ - مجموعة سیم ها و کلید و پریزهایی که به کمک آن ها برق یا تلفن را به نقاط مختلف ساختمان یا دستگاه می رسانند.
لغت نامه دهخدا
سیم کشی. [ ک ُ ] ( حامص مرکب ) عمل اتلاف کننده و مبذر :
سیم خدا چون بخدا بازگشت
سیم کشی کرد و از آن درگذشت.
زرپرستی بود نه سیم کشی.
سیم خدا چون بخدا بازگشت
سیم کشی کرد و از آن درگذشت.
نظامی.
آنکه خود را ز رنج و بیم کشی زرپرستی بود نه سیم کشی.
نظامی.
فرهنگ عمید
شغل و عمل سیم کش.
فرهنگستان زبان و ادب
{wire drawing} [مهندسی مواد و متالورژی] فرایندی که در آن، مفتول یا میل گرد از درون قالب یا حدیده کشیده و به سیم تبدیل شود
پیشنهاد کاربران
wiring
سیم کُشی: مال و ثروت را خوار داشتن، صرف نظر کردن
سیم خدا چونکه به خود بازگشت
سیم کشی کرد و از آن در گذشت
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۸۹.
سیم خدا چونکه به خود بازگشت
سیم کشی کرد و از آن در گذشت
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۸۹.
کلمات دیگر: