کلمه جو
صفحه اصلی

بی برگ


مترادف بی برگ : برگ ریخته، خزان زده، بی چیز، بی نوا، فقیر، محتاج، محروم

متضاد بی برگ : غنی، متمکن

فارسی به انگلیسی

leafless

مترادف و متضاد

aphyllous (صفت)
بی شاخ و برگ، برهنه، بی برگ

leafless (صفت)
بی برگ

blasted (صفت)
بی برگ، لعنتی، نفرت انگیز، باد خورده

برگ‌ریخته، خزان‌زده ≠ غنی، متمکن


بی‌چیز، بی‌نوا، فقیر، محتاج، محروم


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - گیاهی که برگهایش ریخته باشد درختی که برگ نداشته باشد . ۲ - بینوا فقیر محتاج .

ویژگی گیاهی که به‌طور طبیعی فاقد برگ باشد


فرهنگ معین

(بَ ) (ص مر. ) بینوا، فقیر.

لغت نامه دهخدا

بی برگ. [ بی ب َ ] ( ص مرکب ) گیاهی که برگهایش ریخته باشد. درختی که برگ نداشته باشد. ( فرهنگ فارسی معین ). || بمجاز، بی سروسامان مثل بینوا.( آنندراج ). بینوا. فقیر. محتاج. ( فرهنگ فارسی معین ). درویش. فقیر. بی زاد و توشه. بی آذوقه :
همیشه ناخوش و بی برگ و بینوا باشد
کسی که مسکن در خانه دودر دارد.
ناصرخسرو.
بی برگ و بی نوا به خراسان رفت. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 112 ). گرگ و زاغ و شکال بی برگ ماندند. ( کلیله و دمنه ).
این فضیلت خاک را زآن رو دهیم
زآنکه نعمت پیش بی برگان نهیم.
مولوی.
بهیکل قوی چون تناور درخت
ولیکن فرومانده بی برگ سخت.
سعدی.
- بی برگ و بر ؛ فقیر و محتاج. ( ناظم الاطباء ).
- بی برگ و رنگ ؛ ضایع و خراب :
به خانه درآی ار جهان تنگ شد
همه کار بی برگ و بی رنگ شد.
فردوسی.

فرهنگ عمید

۱. درختی که برگ هایش ریخته باشد.
۲. [قدیمی، مجاز] بینوا، بی سروسامان.

دانشنامه عمومی

بیبرگ (به آلمانی: Biberg) یک منطقهٔ مسکونی در آلمان است که در کیپفنبرگ واقع شده است. بیبرگ ۳۳۸ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای آلمان

فرهنگستان زبان و ادب

{afoliate, leafless} [کشاورزی- علوم باغبانی] ویژگی گیاهی که به طور طبیعی فاقد برگ باشد


کلمات دیگر: