کلمه جو
صفحه اصلی

سامه

فارسی به انگلیسی

condition, contract, pact, reservation, string

condition, contract, pact


فرهنگ اسم ها

اسم: سامه (دختر) (فارسی) (تلفظ: sāme) (فارسی: سامه) (انگلیسی: same)
معنی: عهد، پیمان، پناه، جای امن و امان، مأمن، سوگند

(تلفظ: sāme) (در قدیم) عهد ، پیمان ؛ جای امن و امان ‌، پناه ، مأمن .


فرهنگ فارسی

( اسم ) خاصه خاص مقابل عامه .
موضعیست مرعرب را

فرهنگ معین

(مَّ ) [ ع . سامة ] (اِ. ) خاصه ، خاص ، مق . عامه .
(مِ ) (اِ. ) ۱ - پیمان ، عهد. ۲ - سوگند. ۳ - قرض ، دین . ۴ - پناه ، پناهگاه .

(مَّ) [ ع . سامة ] (اِ.) خاصه ، خاص ؛ مق . عامه .


(مِ) (اِ.) 1 - پیمان ، عهد. 2 - سوگند. 3 - قرض ، دین . 4 - پناه ، پناهگاه .


لغت نامه دهخدا

سامة. [ م َ ] (اِخ ) نام پسر لوی بن غالب که ابراهیم سامی بن حجاج به وی منسوب است . (منتهی الارب ).


سامة. [ م َ ] (اِخ ) نام جماعتی از بصره . (منتهی الارب ).


سامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) عهد و پیمان و سوگند. ( برهان ) ( شرفنامه ). پیوند و سوگند. ( آنندراج ) :
کسی که سامه جبّار آسمان شکند
چگونه باشد در روز محشرش سامان.
کسایی ( از احوال و اشعار رودکی سعید نفسی ص 120 ).
|| امن و امان و پناه. ( برهان ). پناه. ( آنندراج ) ( رشیدی ). خطی و پناه گاهی و دائره و امان جای مردم باشد و وقت ضرورت و واقعه سخت بدان پناه جویند. ( آنندراج ) ( رشیدی ) : من شهری بنا خواهم کرد... تا مردمان عالم را سامه باشد. ( تاریخ سیستان ). نامه ای نبشت سوی احمدبن اسماعیل که تا بسامه او اندر خراسان بباشد. ( تاریخ سیستان ).
قول تو خطی گشت مر خرد را
سامه کن و بیرون مشو ز سامه.
ناصرخسرو.
ز خون ریز تو اندر سامه زلف تو افتادم
رقیبت گربخواهد کشت باری اندرین سامه.
امیرخسرو ( از رشیدی ).
سامه کجا یافت ز دستان او
رستم دستان و نه دستان سام.
ناصرخسرو.
|| قرض و وام. ( برهان ). || خاصه وخصوص. ( برهان ) ( شرفنامه ). || علم. رایت. || دام. || کمند. || یاران و دوستان. ( ناظم الاطباء ).

سامه.[ م ِه ْ ] ( ع ص ) اسب رونده به روشی که مانده نشود. ج ، سُمَّه ْ. || متحیر و مدهوش. ( آنندراج ).

سامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) عهد و پیمان و سوگند. (برهان ) (شرفنامه ). پیوند و سوگند. (آنندراج ) :
کسی که سامه ٔ جبّار آسمان شکند
چگونه باشد در روز محشرش سامان .

کسایی (از احوال و اشعار رودکی سعید نفسی ص 120).


|| امن و امان و پناه . (برهان ). پناه . (آنندراج ) (رشیدی ). خطی و پناه گاهی و دائره و امان جای مردم باشد و وقت ضرورت و واقعه ٔ سخت بدان پناه جویند. (آنندراج ) (رشیدی ) : من شهری بنا خواهم کرد... تا مردمان عالم را سامه باشد. (تاریخ سیستان ). نامه ای نبشت سوی احمدبن اسماعیل که تا بسامه ٔ او اندر خراسان بباشد. (تاریخ سیستان ).
قول تو خطی گشت مر خرد را
سامه کن و بیرون مشو ز سامه .

ناصرخسرو.


ز خون ریز تو اندر سامه ٔ زلف تو افتادم
رقیبت گربخواهد کشت باری اندرین سامه .

امیرخسرو (از رشیدی ).


سامه کجا یافت ز دستان او
رستم دستان و نه دستان سام .

ناصرخسرو.


|| قرض و وام . (برهان ). || خاصه وخصوص . (برهان ) (شرفنامه ). || علم . رایت . || دام . || کمند. || یاران و دوستان . (ناظم الاطباء).

سامه .[ م ِه ْ ] (ع ص ) اسب رونده به روشی که مانده نشود. ج ، سُمَّه ْ. || متحیر و مدهوش . (آنندراج ).


سامة. [ سام ْ م َ ] (ع ص ، اِ) جانور زهردار گزنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، سوّام . || مرگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


سامة. [ م َ ] (اِخ ) محله ای است ببصره . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ). و آن را بنوسامة نیز گویند.


سامة. [ م َ ] (اِخ ) موضعی است مرعرب را. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).


سامة. [ م َ ] (ع اِ) (از: سوم ) گوی که بر سر چاه باشد. ج ، سِیَم . || رگهای زر در کان . || رگی است در کوه . || زر و سیم . || خیزران . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. پیمان، عهد.
۲. سوگند.
۳. پناه، پناهگاه: سامه کجا یافت ز دستان او / رستم دستان و نه دستان سام (ناصرخسرو: ۳۹۱ ).

پیشنهاد کاربران

سامه : /sāme/ سامه اسم دخترانه با ریشه فارسی به معنای عهدوپیمان . سوگند . وام . پناه .

سامه :/sāme/ - ( در قدیم ) عهد، پیمان؛ - جای امن و امان، پناه، مأمن.

اسم سامه برای نامگذاری دختردر سایت ثبت احوال کشور موردتایید است .

سامه:سوگند٬عهد و پیمان٬قسم
❤❤❤

سامه اسم دخترانه است، معنی سامه: 1 - ( در قدیم ) عهد، پیمان؛ 2 - جای امن و امان، پناه، مأمن.


کلمات دیگر: