کلمه جو
صفحه اصلی

رساننده

فارسی به انگلیسی

bearer, conveyor, prompter, expressive


bearer, communicator


bearer, conveyor, prompter, expressive, communicator

مترادف و متضاد

supplier (اسم)
تهیه کننده، کارپرداز، رساننده، متصدی ملزومات

فرهنگ فارسی

ویژگی ماده‌ای که بتواند گرما یا بار الکتریکی را انتقال دهد


( اسم ) کسی که چیزی یا کسی را به چیزی یا کسی دیگر برساند متصل کننده : اتصال دهنده .

فرهنگ معین

(رَ یا رِ نَ یا نِ دِ ) (ص فا. ) کسی که چیزی یا کسی را به چیزی یا کسی دیگر برساند.

لغت نامه دهخدا

رساننده. [ رَ / رِ ن َن ْ دَ / دِ ] ( نف ) کسی که چیزی یا کسی را به چیزی یا کسی دیگر برساند. متصل کننده. اتصال دهنده. ( فرهنگ فارسی معین ). موصِل. ( یادداشت مؤلف ). دهنده. عطاکننده. نایل کننده :
سیاوخش را پروراننده بود
بدو نیکوییها رساننده بود.
فردوسی.
منم گفت محمود گیرنده شهر
ز خوبی به هرکس رساننده بهر.
فردوسی.
موسی عرض کرد ملکا ندا من کردم و جواب ترا آمد. فرمود که نداکننده تو بودی و رساننده من... ( قصص الانبیاء ص 112 ).
رساننده ما را به خرم بهشت
رهاننده ازدوزخ تنگ و زشت.
نظامی.
رساننده چشم را جوش خون
بخاری پریشانی آرد برون.
نظامی.
و رجوع به رساندن شود. || مبلغ. ( یادداشت مؤلف ). ابلاغ کننده :
زهر دانشی کآن ز دانندگان
رساندند او را رسانندگان.
نظامی.
|| پزنده ، چنانکه قرحه سخت را. مُنْضِج. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به رساندن شود.

فرهنگ عمید

کسی که چیزی را به دست کسی یا چیز دیگر می رساند.

فرهنگستان زبان و ادب

{conductive} [فیزیک] ویژگی ماده ای که بتواند گرما یا بار الکتریکی را انتقال دهد

جدول کلمات

رسانا

پیشنهاد کاربران

رساننده: عطا کننده.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۸۸ ) .



کلمات دیگر: