کلمه جو
صفحه اصلی

تیز گونه

فرهنگ فارسی

عصبی تند خوی

لغت نامه دهخدا

تیزگونه. [ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) سوداوی. عصبی.تندخوی. ( حاشیه برهان چ معین ) : منصوربن اسحاق را برادرزاده ای بود برنا و تیزگونه گفت : ما سرای و جماع از خراسان نیاورده ایم و مال کم از آن نستانیم که بیستگانی ما باشد. ( تاریخ سیستان از حاشیه برهان ایضاً ). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.


کلمات دیگر: