کلمه جو
صفحه اصلی

بی سازی

فرهنگ فارسی

بی اسبابی . بی برگی . نامستعدی .

لغت نامه دهخدا

بی سازی. ( حامص مرکب ) بی اسبابی. ( یادداشت مؤلف ). بی برگی.نامستعدی. عَزَل. عُزُل. ( منتهی الارب ) :
سر آن داری امروز که بر ما دو حکیم
کار لوزینه کنی ساخته در بی سازی.
سوزنی.


کلمات دیگر: