کلمه جو
صفحه اصلی

رغد

فارسی به انگلیسی

easy circumstances, comfortable life

فرهنگ اسم ها

اسم: رغد (دختر، پسر) (عربی) (تلفظ: raghad) (فارسی: رغد) (انگلیسی: raghad)
معنی: خوش و فراخ

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - فراوانی . ۲ - خوشی .

فرهنگ معین

(رَ غَ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - فراوانی . ۲ - خوشی .

لغت نامه دهخدا

رغد. [ رَ غ َ / رَ ] ( ع ص ) خوش و فراخ. مخصب. واسع. واسعه طیبه. کثیر. ( یادداشت مؤلف ): عیش رغد؛ زندگانی فراخ. ( ناظم الاطباء ). عیش فراخ. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). عیش خوش. ( غیاث اللغات از منتخب اللغات ). عیشة رَغَد؛ زیست خوش و راحت و فراخ. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || ج ِ راغِد. گویند: قوم رغد؛ گروه دارای عیش واسع و روزی فراخ. همچنین است :نساء رغد «مذکر و مؤنث در آن یکی است ». ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). فراخ زیست. ( یادداشت مؤلف ). || خوردنی پاکیزه. ( یادداشت مؤلف ) ( غیاث اللغات از منتخب اللغات ) :
کاسه پیدا وندر آن پنهان رغد
طاعمش داند کز آن چه می خورد.
مولوی.

رغد. [ رَ ] ( ع ص ) رَغَد. رجوع به رَغَد شود.

رغد. [ رَ ] ( ع اِمص ) فراخی. ( دهار ). رفاه. رفاهت. فراخ زیستی. فراوانی. خصب. ( یادداشت مؤلف ). || ایمنی.( دهار ). رجوع به رَغد و رَغَد در معنی مصدری شود.

رغد.[ رَ ] ( ع مص ) یا رَغَد. فراخ شدن زندگانی و نرم و راحت گردیدن آن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بسیارنعمت شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر اللغه زوزنی ). فراخ نعمت شدن. ( دهار ). فراخ عیش شدن. ( ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52 ) ( دهار ). فراخی عیش. ( دهار ).

رغد. [ رَ غ َ] ( ع مص ) رَغد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رَغد شود.

رغد. [ رَ ] (ع اِمص ) فراخی . (دهار). رفاه . رفاهت . فراخ زیستی . فراوانی . خصب . (یادداشت مؤلف ). || ایمنی .(دهار). رجوع به رَغد و رَغَد در معنی مصدری شود.


رغد. [ رَ ] (ع ص ) رَغَد. رجوع به رَغَد شود.


رغد. [ رَ غ َ / رَ ] (ع ص ) خوش و فراخ . مخصب . واسع. واسعه طیبه . کثیر. (یادداشت مؤلف ): عیش رغد؛ زندگانی فراخ . (ناظم الاطباء). عیش فراخ . (مهذب الاسماء) (دهار). عیش خوش . (غیاث اللغات از منتخب اللغات ). عیشة رَغَد؛ زیست خوش و راحت و فراخ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || ج ِ راغِد. گویند: قوم رغد؛ گروه دارای عیش واسع و روزی فراخ . همچنین است :نساء رغد «مذکر و مؤنث در آن یکی است ». (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فراخ زیست . (یادداشت مؤلف ). || خوردنی پاکیزه . (یادداشت مؤلف ) (غیاث اللغات از منتخب اللغات ) :
کاسه پیدا وندر آن پنهان رغد
طاعمش داند کز آن چه می خورد.

مولوی .



رغد. [ رَ غ َ] (ع مص ) رَغد. (ناظم الاطباء). رجوع به رَغد شود.


رغد.[ رَ ] (ع مص ) یا رَغَد. فراخ شدن زندگانی و نرم و راحت گردیدن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیارنعمت شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). فراخ نعمت شدن . (دهار). فراخ عیش شدن . (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار). فراخی عیش . (دهار).


فرهنگ عمید

۱. فراخی و خوشی زندگانی.
۲. (اسم ) غذای مطبوع.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)
«رَغَد» (بر وزن صمد) به معنای فراوان، گسترده و گوارا است.
(مثل فرس) وسعت عیش (مجمع) «رغد عیشه رغداً: طاب و اتسع» (اقرب) و خلاصه رغد فراوانی وسائل عیش و پاکیزگی و دلچسب بودن آن است ای آدم تو و زوجه ات در این باغ ساکن باشید و از آن به طور فراوان هر جا که خواستید بخورید. این کلمه در قرآن سه بار آمده است. بقره:35و58. نحل:112. در نهج البلاغه خطبه اول آمده ثُمَّ اَسْکَنَ سُبْحانَهُ آدَمَ داراً اِرْغَدَفیها عَیْشَهُ».


کلمات دیگر: