کلمه جو
صفحه اصلی

معین الدین

فرهنگ اسم ها

اسم: معین الدین (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: moeinoddin) (فارسی: معين‌الدين) (انگلیسی: moeinoddin)
معنی: یاریگر و کمک کننده در دین، کمک کننده و یاور دین، ( اَعلام ) ) معین الدین پروانه: [قرن هجری] شهرت امیر سلیمان ابن علی، امیر و دولتمرد نیرومند دربار سلجوقیان روم، از معاصران و حامیان مولوی، به خاطر همدستی با بیبرس، خشم و دشمنی اباقاخان را برانگیخت و به فرمان او به قتل رسید، ) معین الدین نطنزی: [قرن هجری] مورخ ایرانی، مؤلف کتاب منتخب التواریخ معینی، که ابتدا آن را به نام ابراهیم میرزا، پسر امیر تیمور و سپس به نام شاهرخ تیموری کرده است، ) معین الدین یزدی: [قرن هجری] ادیب و مورخ ایرانی، مؤلف مَواهب الاهیه، در تاریخ سلسله ی آل مظفّر

(تلفظ: moeinoddin) (عربی) کمک کننده و یاور دین ؛ (در اعلام) لقب شیخ احمد جام مشهور به ژنده پیل .


فرهنگ فارسی

محمد جامی از احفاد شیخ الاسلام معین الدین احمد جامی نامقی است .

لغت نامه دهخدا

معین الدین . [ م ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب شیخ احمد جام مشهور به ژنده پیل است . و رجوع به احمدبن جریر ملقب به شیخ الاسلام شود.


معین الدین . [ م ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب محمدبن عبدالغنی مشهور به ابن نقطه است . رجوع به ابن نقطه شود.


معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) لقب شیخ احمد جام مشهور به ژنده پیل است. و رجوع به احمدبن جریر ملقب به شیخ الاسلام شود.

معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) لقب محمدبن عبدالغنی مشهور به ابن نقطه است. رجوع به ابن نقطه شود.

معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به احمدبن ابی الخیر زرکوب و شدالأزار ص 4 و 317 شود.

معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به احمدبن عبدالرزاق طنطرانی شود.

معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به جنید شیرازی شود.

معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به هبةاﷲبن حسین بن محمد سلمانی شود.

معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) ابن الوزیر فخرالدین از وزرای سلسله سلجوقی است و در اوایل وزارت او دولت آل سلجوق منقرض شد و سلطان تکش خوارزمشاه برسلطان طغرل چیره گردید. ( از دستور الوزراء ص 222 ).

معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) سراجی بلخی. رجوع به سراجی بلخی شود.

معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) ( میرزا... ) علی ، اصل او ازخراسان است اما در درجزین سکنی داشت. مدتی وزیر صفی قلیخان حاکم بغداد بود و سپس وزارت بکتاش خان کرده بعد از فوت بکتاش خان وزیر قم شد. این رباعی از اوست :
ای دل به علی اهل سخا را بشناس
وز مهر و محبتش وفا را بشناس
گرزانکه سر خداشناسی داری
در ذات علی ببین خدا را بشناس.
( از تذکره نصرآبادی ص 76 ).

معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) محمد اسفزاری از مورخان و فضلای قرن نهم هجری است. وی مؤلف کتاب «روضات الجنات فی تاریخ مدینة هرات » است که تاریخی است از شهر هرات و آن را به نام سلطان حسین ابوالغازی مصدر کرده است. این کتاب وقایع تا سال 875 هَ. ق. را متضمن است. وی در ترسل نیز مهارتی داشته و به شغل انشاء نامه ها و مناشیر دولتی مشغول بوده و رساله ای هم در این باب تألیف کرده و شعر نیز می گفته است. از اشعار اوست :
ز سرمه است آنکه می بینی به چشم هر پری پیکر
که از غوغای چشمش می کند خاک سیه بر سر.
و رجوع به تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 481، 482 و 193 و حبیب السیر ج 3 چ خیام ص 348 شود.

معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) محمد جامی ( متوفی به 783 هَ. ق. )از احفاد شیخ الاسلام معین الدین احمد جامی نامقی است.وی از مشایخ و علما و شعرای خراسان بود. از اوست :

معین الدین . [ م ُ نُدْ دی ] (اِخ ) (میرزا...) علی ، اصل او ازخراسان است اما در درجزین سکنی داشت . مدتی وزیر صفی قلیخان حاکم بغداد بود و سپس وزارت بکتاش خان کرده بعد از فوت بکتاش خان وزیر قم شد. این رباعی از اوست :
ای دل به علی اهل سخا را بشناس
وز مهر و محبتش وفا را بشناس
گرزانکه سر خداشناسی داری
در ذات علی ببین خدا را بشناس .

(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 76).



معین الدین . [ م ُ نُدْ دی ] (اِخ ) ابن الوزیر فخرالدین از وزرای سلسله ٔ سلجوقی است و در اوایل وزارت او دولت آل سلجوق منقرض شد و سلطان تکش خوارزمشاه برسلطان طغرل چیره گردید. (از دستور الوزراء ص 222).


معین الدین . [ م ُ نُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن ابی الخیر زرکوب و شدالأزار ص 4 و 317 شود.


معین الدین . [ م ُ نُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبدالرزاق طنطرانی شود.


معین الدین . [ م ُ نُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به جنید شیرازی شود.


معین الدین . [ م ُ نُدْ دی ] (اِخ ) سراجی بلخی . رجوع به سراجی بلخی شود.


معین الدین . [ م ُ نُدْ دی ] (اِخ ) محمد اسفزاری از مورخان و فضلای قرن نهم هجری است . وی مؤلف کتاب «روضات الجنات فی تاریخ مدینة هرات » است که تاریخی است از شهر هرات و آن را به نام سلطان حسین ابوالغازی مصدر کرده است . این کتاب وقایع تا سال 875 هَ . ق . را متضمن است . وی در ترسل نیز مهارتی داشته و به شغل انشاء نامه ها و مناشیر دولتی مشغول بوده و رساله ای هم در این باب تألیف کرده و شعر نیز می گفته است . از اشعار اوست :
ز سرمه است آنکه می بینی به چشم هر پری پیکر
که از غوغای چشمش می کند خاک سیه بر سر.
و رجوع به تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 481، 482 و 193 و حبیب السیر ج 3 چ خیام ص 348 شود.


معین الدین . [ م ُ نُدْ دی ] (اِخ ) محمد جامی (متوفی به 783 هَ . ق .)از احفاد شیخ الاسلام معین الدین احمد جامی نامقی است .وی از مشایخ و علما و شعرای خراسان بود. از اوست :
از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت
بگذاشت مرا و جستجوی تو گرفت
اکنون ز من خسته نمی آرد یاد
بوی تو گرفته بود خوی تو گرفت .
و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 383 شود.


معین الدین . [ م ُ نُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به هبةاﷲبن حسین بن محمد سلمانی شود.


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] معین الدین (ابهام زدایی). معین الدین ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • معین الدین اجمیری، اجمیری، معین الدین، از بزرگان علمای هند در قرن چهاردهم هجری/ بیستم میلادی• معین الدین بن غیاث الدین سجزی چشتی، از عرفای قرن ششم و مروّج سلسله چشتیه در هند• معین الدین سلیمان بن علی پروانه، مشهورترین عضو خاندان پروانه، و وزیر قدرتمند سلاجقه روم• معین الدین محمد بن سلیمان پروانه، معین الدین محمد فرزند معین الدین سلیمان از افراد مشهور خاندان پروانه• معین الدین محمد اسفزاری، از علمای قرن نهم و دهم هجری و متخصص در صرف و نحو، منطق ، معانی و بیان، زبان و ادبیات عرب، فقه حنفی، تفسیر و احادیث و غیره• معین الدین فراهی هروی، معین الدین فراهی هروی، عارف و واعظ شهیر هرات
...


کلمات دیگر: