رامشی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) نوازنده و خواننده رامشگر .
ابو اسحاق ابراهیم رامشی محدث بود . وی از ابو عمر و محمد بن محمد بن صابر بخاری و دیگران روایت کرد و ابو محمد نخشبی از او روایت دارد.
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
بر آواز این رامشی دختران
نشست و می آورد و رامشگران.
که بخشود بر ما جهان آفرین.
بود مایه شادی و خرمی.
چو بیکار باشی مشو رامشی
فکاری است بیکاری ار باهشی.
نباید گزیدن جز از خامشی.
گزینید گفتار بر خامشی.
رامشی. [ م ُ ] ( ص نسبی ) منسوب است به رامش که از قراء بخاراست. ( از معجم البلدان ) ( از انساب سمعانی ). || منسوب است به رامش که نام نیای کسانی است. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ) ( از انساب سمعانی ).
رامشی. [ م ُ ] ( اِخ ) ابن بنت ابونصر منصوربن رامش ، والی نیشابور و مردی دانش پژوه و ادیب بود. اخبار بسیار از اصحاب ابوالعباس اصم شنید و با ابوالعلاء معری مصاحبت کرد. ابوحفص عمربن علی بن سهل سلطان و ابوحفص عمربن احمدبن منصور صفار و دیگران از او روایت دارند. آنگاه که از مسافرت برگشت ، خواجه نظام الملک دستور داد در مدرسه نیشابور بتدریس پردازد تا مردم از اخبار وادب و دانش او بهره مند شوند. او بهمین سمت اشتغال داشت تا در سال 489 هَ. ق. درگذشت. تاریخ تولد او بسال 404 هَ. ق. بود. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رامشی. [ م ُ ] ( اِخ ) ابواسحاق ابراهیم رامشی ، محدث بود. وی از ابوعمر و محمدبن محمدبن صابر بخاری و دیگران روایت کرد و ابومحمد نخشبی از او روایت دارد. ( از انساب سمعانی ) ( از معجم البلدان ).
بر آواز این رامشی دختران
نشست و می آورد و رامشگران .
فردوسی .
تو با خنده و رامشی باش ازین
که بخشود بر ما جهان آفرین .
فردوسی .
بت رامشی و می و درغمی
بود مایه ٔ شادی و خرمی .
(ازفرهنگ شعوری ج 2).
|| خواننده . (ولف ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). || دوستدار رامش . (یادداشت مؤلف ). || مسرور. مهذب الاسماء). شاد و مسرور :
چو بیکار باشی مشو رامشی
فکاری است بیکاری ار باهشی .
فردوسی .
نماند کس اندر جهان رامشی
نباید گزیدن جز از خامشی .
فردوسی .
بباشید ازین آمدن رامشی
گزینید گفتار بر خامشی .
فردوسی .
رامشی . [ م ُ ] (اِخ ) ابن بنت ابونصر منصوربن رامش ، والی نیشابور و مردی دانش پژوه و ادیب بود. اخبار بسیار از اصحاب ابوالعباس اصم شنید و با ابوالعلاء معری مصاحبت کرد. ابوحفص عمربن علی بن سهل سلطان و ابوحفص عمربن احمدبن منصور صفار و دیگران از او روایت دارند. آنگاه که از مسافرت برگشت ، خواجه نظام الملک دستور داد در مدرسه ٔ نیشابور بتدریس پردازد تا مردم از اخبار وادب و دانش او بهره مند شوند. او بهمین سمت اشتغال داشت تا در سال 489 هَ . ق . درگذشت . تاریخ تولد او بسال 404 هَ . ق . بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رامشی . [ م ُ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم رامشی ، محدث بود. وی از ابوعمر و محمدبن محمدبن صابر بخاری و دیگران روایت کرد و ابومحمد نخشبی از او روایت دارد. (از انساب سمعانی ) (از معجم البلدان ).
رامشی . [ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به رامش که از قراء بخاراست . (از معجم البلدان ) (از انساب سمعانی ). || منسوب است به رامش که نام نیای کسانی است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ) (از انساب سمعانی ).
فرهنگ عمید
۲. نوازنده و خواننده، رامشگر.