کلمه جو
صفحه اصلی

الب

فرهنگ اسم ها

اسم: آلب (پسر) (ترکی) (تلفظ: alb) (فارسی: آلب) (انگلیسی: alb)
معنی: دلیر، پهلوان

فرهنگ فارسی

( آلب ) گرد کننده بترکی پهلوان دلیر
جزیره ای کوچکی است در مغرب کشور ایتالیا در بحر الروم ( مدیترانه ) متعلق به آن کشور مرکز استخراج آهن . توضیح پس از شکست ناپلئون متحدان حکومت این جزیره را باو دادند .
(اسم ) درختی است خاردار شبیه درخت ترنج.
جمع لب .

فرهنگ معین

( اَ ) (ص . ) ۱ - شجاع . ۲ - زورمند.

لغت نامه دهخدا

( آلب ) آلب. [ ل ِ ] ( ع ص ) گِردکننده. ( مهذب الاسماء ).

آلب. [ آل ْب ْ / ل ِ ] ( ترکی ، ص ) بترکی قدیم ، دلیر. پهلوان. و جزء نخستین بعض اعلام مرکبه ترکانست ، چون آلب ارغون ، آلب ارسلان ، آلب تگین ، و آن را اَلْب نیز گویند.
الب. [ اَ ] ( ع اِ ) پوست بزغاله. || زهر. شدت گرما. || شدت تب. || آغاز به شدگی دمل. || میلان نفس. || ( مص ) تدبیر اندیشیدن بر شکست دشمن بطوری که معلوم او شود. || سخت راندن حمارطریده خود را. ( منتهی الارب ). || گرد کردن و راندن شتران را. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). || فراهم آمدن قوم کسی را از هر طرف. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || جمع نمودن لشکر را. ( منتهی الارب ). لشکر گرد کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || فراهم آمدن و روان شدن شتران. || شتاب کردن. || رجوع نمودن. || پی هم باریدن آسمان. ( منتهی الارب ).

الب. [ اَ ] ( ترکی ، ص ) دلیر. ( شرفنامه منیری ) ( فرهنگ شعوری ) ( تعلیقات دکتر معین بر برهان قاطع ج 1 ص 157 از لغةالترک کاشغری ). و رجوع به اَلَب شود :
این جهود و مشرک و ترسا و مغ
جملگی یکرنگ شد ز آن الب الغ.
مولوی.
|| ( اِ ) شیر. ( فرهنگ میرزا ابراهیم ). ظاهراً تخلیطی است که از ترکیب الب ارسلان پدید آمده و الب را شیر پنداشته اند.

الب. [ اِ ] ( ع اِ ) مقداری است معین و آن از سر انگشت سبابه تا سر انگشت ابهام است. ( منتهی الارب ). || ( ص ) مجتمع بودن بر کسی بظلم و عداوت : هم علیه الب واحد آنها بر وی مجتمعاند بظلم و عداوت و گاهی بدین معنی بدون لفظ واحد هم آورند و گویند هم علیه الب. ( منتهی الارب ).

الب. [ اِ ] ( اِ ) درختی است مانند درخت ترنج و آن زهرناک است. ( منتهی الارب ). درختی است خاردار شبیه به درخت اترج و آن را میوه ایست و رستنگاه آن فراز کوهها بود و سخت اندک باشد و از ضِجاج هیچ چیزبا وی برابری نتواند کرد و آنچه در کوه خَفِرضَض به سراة یمامه روید از همه خبیث تر بود. ( ابن بیطار ).

الب. [ اِ ] ( اِخ ) ( جزیره ٔ... ) جزیره کوچکی است در ایتالیا در دریای مدیترانه به مشرق «کرس » و به سال 1814م. ناپلئون بدانجا زندانی گشت. دارای 25000 تن سکنه و معادن آهن است. در سواحل آن ماهی «ساردین » و «تون » صید کنند. محصول دیگر آن شراب است و مرکز آن «پورتو - فراژو» است. بلندترین نقطه جزیره کوه «کاپان » است که 1019 گز ارتفاع دارد. ( از لاروس ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

الب . [ اَ ] (ترکی ، ص ) دلیر. (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ شعوری ) (تعلیقات دکتر معین بر برهان قاطع ج 1 ص 157 از لغةالترک کاشغری ). و رجوع به اَلَب شود :
این جهود و مشرک و ترسا و مغ
جملگی یکرنگ شد ز آن الب الغ.

مولوی .


|| (اِ) شیر. (فرهنگ میرزا ابراهیم ). ظاهراً تخلیطی است که از ترکیب الب ارسلان پدید آمده و الب را شیر پنداشته اند.

الب . [ اَ ] (ع اِ) پوست بزغاله . || زهر. شدت گرما. || شدت تب . || آغاز به شدگی دمل . || میلان نفس . || (مص ) تدبیر اندیشیدن بر شکست دشمن بطوری که معلوم او شود. || سخت راندن حمارطریده ٔ خود را. (منتهی الارب ). || گرد کردن و راندن شتران را. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || فراهم آمدن قوم کسی را از هر طرف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جمع نمودن لشکر را. (منتهی الارب ). لشکر گرد کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || فراهم آمدن و روان شدن شتران . || شتاب کردن . || رجوع نمودن . || پی هم باریدن آسمان . (منتهی الارب ).


الب . [ اَ ل َ ] (ترکی ، ص ) دلیر. (شرفنامه ٔ منیری ). و رجوع به اَلب شود.


الب . [ اَ ل ُ ب ب ](ع اِ) ج ِ لُب ّ. (منتهی الارب ). رجوع به لُب ّ شود.


الب . [ اِ ] (اِ) درختی است مانند درخت ترنج و آن زهرناک است . (منتهی الارب ). درختی است خاردار شبیه به درخت اترج و آن را میوه ایست و رستنگاه آن فراز کوهها بود و سخت اندک باشد و از ضِجاج هیچ چیزبا وی برابری نتواند کرد و آنچه در کوه خَفِرضَض به سراة یمامه روید از همه خبیث تر بود. (ابن بیطار).


الب . [ اِ ] (ع اِ) مقداری است معین و آن از سر انگشت سبابه تا سر انگشت ابهام است . (منتهی الارب ). || (ص ) مجتمع بودن بر کسی بظلم و عداوت : هم علیه الب واحد آنها بر وی مجتمعاند بظلم و عداوت و گاهی بدین معنی بدون لفظ واحد هم آورند و گویند هم علیه الب . (منتهی الارب ).


الب .[ اِ ] (اِخ ) بزبان چک «لاب » رود بزرگ چکسلواکی (بوهم ) و آلمان که وارد دریای شمال می گردد. این شط از بوهم سرچشمه گرفته از کوههای «ژآن » سرازیر می گردد و ناحیه ٔ «هرادک کرالوسد» و «پاردوبیتس » را مشروب می کند و پس از اتصال به «مولدو» از «تِرِزَن » و دیگر نواحی می گذرد و «ساکس » و پروس و «پیرنا» و «درسد» و «میسن » و دیگر نواحی را مشروب می سازد و پس از آنکه با چند رود دیگر می پیوندد با وسعت زیادی بطرف دریای شمال روان می گردد. رود الب یکی از بزرگترین راههای آبی آلمان مرکزی و قابل کشتیرانی است و با کانالهای متعدد به دیگر رودهای بزرگ آلمان متصل می شود و طول آن 1150 هزار گز است .


الب . [ اِ ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) جزیره ٔ کوچکی است در ایتالیا در دریای مدیترانه به مشرق «کرس » و به سال 1814م . ناپلئون بدانجا زندانی گشت . دارای 25000 تن سکنه و معادن آهن است . در سواحل آن ماهی «ساردین » و «تون » صید کنند. محصول دیگر آن شراب است و مرکز آن «پورتو - فراژو» است . بلندترین نقطه ٔ جزیره کوه «کاپان » است که 1019 گز ارتفاع دارد. (از لاروس ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


فرهنگ عمید

درختی خاردار شبیه درخت ترنج.

دانشنامه عمومی

الب (جزیره)، نام جزیره ای است در نزدیکی سواحل توسکانی ایتالیا.
البه (رود)، نام رودخانه ای است در اروپای مرکزی.

دانشنامه آزاد فارسی

آلب. آلْب (alb)
آلْب
(از ریشۀ رومی Tunica alba، به معنی «قبای سفید») در کلیسای مسیحی، ردا یا قبای سفیدی از کتان، مخصوص عبادت کشیشان. این لباس لباده ای را که آستین هایش کوتاه است، از سر به تن می کنند. آلب نماد بی گناهی و پاکی است. در آغاز قرن ۵م، مسیحیان و روحانیان، در هر مرتبه، آلب ساده ای به تن می کردند، اما در قرن ۱۱م حاشیه ها و سرآستین های آن با نوارهای سوزن دوزی شده تزئین شد و سپس، قطعات چهارگوش زینتی هم بدان افزودند. بعدها آلب لباس خاص اَفخارستیایی شد که مجریان مراسم عشای ربانیمی پوشیدند. پوشیدن آلب، ساده یا آراسته، امروزه نیز رایج، و به تعبیری یادآور «خرقۀ سفید» صدر مسیحیت است. آن را مجریان برخی از آیین های کلیسای کاتولیک رومی و بعضی از انگلیکانها و لوتریها می پوشند.

اِلْب (Elba)
اِلْب
(به ایتالیایی: اِلبا؛ به یونانی: آیتالیا؛ به رومی: ایلوا) جزیره ای در دریای مدیترانه، در ۱۰کیلومتری ساحل غربی ایتالیا، با ۲۲۳ کیلومتر مربع مساحت و ۳۵هزار نفر جمعیت (۱۹۸۱). سنگ آهن از پورتوفرایو، مرکز جزیره، به سرزمین اصلیایتالیا صادر می شود. در جزیرۀ الب ماهی گیری، کشت زیتون و گردشگری اهمیت دارد. از ۱۸۱۴ـ۱۸۱۵ تبعیدگاه ناپلئون بود. این جزیره بخش اداری از استان لیوورنودر توسْکاناست و تنگۀ پیومبینوآن را از سرزمین اصلی جدا کرده است. الب جزیره ای کوهستانی است که بلندترین قلّه آن، کاپانِه، ۱,۰۱۸ متر ارتفاع دارد و خط ساحلی آن بسیار نامنظم است. آب و هوای معتدل و پوشش گیاهی فراوان و متنوعی دارد. جزیرۀ کوچک غیرمسکونی مونته کریستو، در ۴۰ کیلومتری جنوب، عنوان قهرمان اثر تاریخیِ اَلکساندر دوما، با نام کنتِ مونت کریستو(۱۸۴۴ـ۱۸۴۵) است. این جزیره در ۱۸۷۴ زندان بزهکاران بود.

گویش مازنی

/alb/ نور شدید و آنی - درخشش ۳آذرخش

۱نور شدید و آنی ۲درخشش ۳آذرخش



کلمات دیگر: