کلمه جو
صفحه اصلی

سنار

فارسی به انگلیسی

shallow, shelf, shoal

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: sonār) حوض آب ، آب تنک ؛ زنِ پسر که عروس شده باشد .


اسم: سنار (دختر) (ترکی) (تلفظ: sonār) (فارسی: سنار) (انگلیسی: sonar)
معنی: عروس، زنِ پسر که عروس شده باشد، ( در ترکی ) گلین

فرهنگ فارسی

جایی ازدریاکه گودی آن کم باشدوکشتی بگل بنشیند
( اسم ) ۱ - جایی در دریا که عمق آن اندک بود و کشتی در آن جا به گل نشیند و نتواند گذشتن . ۲ - عاشق و گرفتار .
زن پسر که عروس باشد و بترکی گلن خوانند و بهندی زرگر را گویند .

فرهنگ معین

(سَ ) (اِ. ) ۱ - جایی در دریا که عمق آن اندک بوده و کشتی در آن جا به گل نشیند. ۲ - مجازاً عاشق و گرفتار.

لغت نامه دهخدا

سنار. [ س َ / س ِ ] ( اِ ) تنک آبی از دریا که تهش نمایان بود و گل داشته باشد تا کشتی در آن بند شود وبایستد و نگذرد و بیم شکستن دهد. ( برهان ). موضعی است از بحر که آبش تنک باشد و تهش گل بوده و بیم آن باشد که کشتی در آنجا بند شود. ( آنندراج ) :
بدو گفت مردی سوی رودبار
برود اندرون شد همی بی سنار.
ابوشکور.
نه در کناره مر او را پدید بود گذر
نه در میانه مر او را پدید بود سنار.
فرخی.
دمان همچنان کشتی مارسار
که لرزان بود مانده اندر سنار.
عنصری.
یکی مرده ماهی همان روزگار
برافکنده موجش بسوی سنار.
اسدی.
گهی بد همانجا بدریا کنار
گرفته ز دریا کنارش سنار.
اسدی.
|| ( ص ) شخص عاشق و گرفتار. ( برهان ). عاشق. ( جهانگیری ).

سنار. [ س ُن ْ نا ] ( ع اِ ) گربه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

سنار. [ س ُ ] ( اِ ) زن پسر که عروس باشد و بترکی گلن خوانند و بهندی زرگر را گویند. ( برهان ) ( جهانگیری ).

سنار. [ س َ / س ِ ] (اِ) تنک آبی از دریا که تهش نمایان بود و گل داشته باشد تا کشتی در آن بند شود وبایستد و نگذرد و بیم شکستن دهد. (برهان ). موضعی است از بحر که آبش تنک باشد و تهش گل بوده و بیم آن باشد که کشتی در آنجا بند شود. (آنندراج ) :
بدو گفت مردی سوی رودبار
برود اندرون شد همی بی سنار.

ابوشکور.


نه در کناره مر او را پدید بود گذر
نه در میانه مر او را پدید بود سنار.

فرخی .


دمان همچنان کشتی مارسار
که لرزان بود مانده اندر سنار.

عنصری .


یکی مرده ماهی همان روزگار
برافکنده موجش بسوی سنار.

اسدی .


گهی بد همانجا بدریا کنار
گرفته ز دریا کنارش سنار.

اسدی .


|| (ص ) شخص عاشق و گرفتار. (برهان ). عاشق . (جهانگیری ).

سنار. [ س ُ ] (اِ) زن پسر که عروس باشد و بترکی گلن خوانند و بهندی زرگر را گویند. (برهان ) (جهانگیری ).


سنار. [ س ُن ْ نا ] (ع اِ) گربه . (آنندراج ) (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

جایی در دریا که گودی آن کم باشد و کشتی در آنجا به گل نشیند و نتواند حرکت کند، بندر: دمان همچنان کشتی مارسار / که لرزان بوَد مانده اندر سنار (عنصری: ۳۵۵ ).

دانشنامه عمومی

سِنّاْر (sennar) در گویش گنابادی یعنی پول بی ارزش ، یک قرِان


سِنّار یکی از ۱۵ ایالت کشور سودان است.
Wikipedia contributors, "Sennar (state)," Wikipedia, The Free Encyclopedia, (accessed April 30, 2008).
مرکز آن شهر سنار است.
مساحت این ایالت ۳۷٬۸۴۴ کیلومتر مربع و جمعیت آن در حدود ۱٬۱۰۰٬۰۰۰ نفر است (برآورد سال ۲۰۰۰).

دانشنامه آزاد فارسی

سِنّار
شهری بر کرانۀ غربی نیل آبی در حدود ۱۷۰ مایل بالاتر از محل تلاقی آن با نیل سفید، در کشور سودان. از ۱۵۰۰ تا ۱۸۲۱ پایتخت مرکزی سلطان نشین اسلامی فونج، شامل قسمت اعظم درۀ شمالی نیل سودان، بود. سلاطین اولیۀ فونج درباری متحرک بین ولایات داشتند تا هزینه های دربار بر یک ولایت تحمیل نشود. سنار از ۱۵۲۳ محل خزانۀ ثابت سلطان، و در ربع دوم قرن ۱۷ پایتخت دائمی شد. در ۱۷۰۰ سنار شهری بزرگ بود و مسجدی بزرگ، قصری سلطنتی، و میدانی عظیم، که هم محل تجمع مردم و بازارگاه و هم میدان مشق و رژۀ سربازان بود و فاشِر نامیده می شد، داشت. در جوار شهر دو گورستان یکی برای مسلمانان و دیگری برای غیر مسلمانان واقع بود. در قرن ۱۸، با نفوذ گستردۀ مسلمانان در منطقه، نهادهای ویژۀ سلطنت فونج سستی گرفت. در ۱۷۷۵، با انحلال خاندان سلطنتی، جنگ داخلی به سنار آسیب های بسیار زد. در ۱۸۰۴ قصر پادشاهی در شورش حاکم شهر غارت شد و پایتخت متروک ماند. قوای مصری ـ عثمانی در ۱۸۲۱ فونج را تسخیر کردند و با تسلیم شدن سنار، بساط سلطنت آن جا نیز برچیده شد.

گویش مازنی

از توابع دهستان بیرون بشم چالوس


صد دینار


/sennaar/ از توابع دهستان بیرون بشم چالوس & صد دینار


کلمات دیگر: