کلمه جو
صفحه اصلی

تنی


مترادف تنی : بدنی، مربوط به تن، از یک پدر و مادر

متضاد تنی : ناتنی

فارسی به انگلیسی

corporeal, materials, personal, physical, sensual, somatic


corporeal, materials, personal, physical, sensual, somatic, of full blood

of full blood


فرهنگ اسم ها

اسم: تنی (دختر) (فارسی) (تلفظ: teni) (فارسی: تِنی) (انگلیسی: teni)
معنی: در گویش مازندران شکوفه

مترادف و متضاد

۱. بدنی
۲. مربوط به تن
۳. از یک پدر و مادر ≠ ناتنی


native (صفت)
بومی، اهلی، محلی، تنی

own (صفت)
خود، خاص، تنی، شخصی، خویشتن

somatic (صفت)
بدنی، طبیعی، جسمی، مادی، تنی

بدنی ≠ ناتنی


مربوط به تن


از یک پدر و مادر


فرهنگ فارسی

به معنی جسمانی است منسوب به تن چنان که در تنانی گذشت یعنی جسمانی .

فرهنگ معین

(تَ ) (ص نسب . ) ۱ - منسوب به یک تن . ۲ - از یک پدر. مق ناتنی .

لغت نامه دهخدا

تنی. [ ت َ ] ( ص نسبی )بمعنی جسمانی است. ( برهان ). منسوب به تن چنانکه در تنانی گذشت ، یعنی جسمانی. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). دارای جسم و جسمانی و مادی. ( ناظم الاطباء ). پهلوی تنیک . از: تن + ی ( نسبت ). ( حاشیه برهان چ معین ). || در تداول ، اَبَوینی. پدری و مادری. مقابل ناتنی : برادر تنی ؛ برادر اصلی و بطنی. که از یک پدر و مادرند. رجوع به تن شود.

گویش مازنی

نوعی دوک – چوب دو سر ماسوره


/tani/ نوعی دوک – چوب دو سر ماسوره


کلمات دیگر: