کلمه جو
صفحه اصلی

شمس الضحی

فرهنگ اسم ها

اسم: شمس الضحی (پسر) (عربی) (تلفظ: šamsozzohā) (فارسی: شمس‌الضحي) (انگلیسی: shamsozzoha)
معنی: ترکیب دو اسم شمس و ضحی ( خورشید و چاشتگاه )، ( = شمس الضحا )، آفتاب صبح گاهی

(تلفظ: šamsozzohā) (عربی) (= شمس الضحا) ، (در قدیم) آفتاب صبح گاهی .


فرهنگ فارسی

( اسم ) آفتاب چاشتگاه : هر گه بگر دانی تو رو آبی ندارد هیچ جو کی زده پیدا شود بی شعشعه شمس الضحی . ( دیوان کبیر )
آفتاب چاشتگاه

لغت نامه دهخدا

شمس الضحی. [ ش َ سُض ْ ض ُ حا ] ( ع اِ مرکب ) آفتاب چاشتگاه. آفتاب صبحگاهی که جهان را روشن سازد. آفتاب اوایل روز که نور پاشد :
از بر اهل زمین و ز بر تخت پدر
هست چو شمس الضحی هست چو بدرالظلم.
منوچهری.
بر جان من چو نور امام زمان بتافت
لیل السراء بودم و شمس الضحی شدم.
ناصرخسرو.
نه عیسی صفت زین خرابات ظلمت
در ایوان شمس الضحی می گریزم.
خاقانی.
بهر مزدوران که محروران بدند از ماندگی
قرصه کافور کرد از قرصه شمس الضحی.
خاقانی.
هر کجا تاریکی آمد ناسزا
از فروغ ما شود شمس الضحی.
مولوی.


کلمات دیگر: