کلمه جو
صفحه اصلی

بثینه

فرهنگ اسم ها

اسم: بثینه (دختر) (عربی) (تلفظ: bosainah) (فارسی: بثَينَه) (انگلیسی: bosainah)
معنی: زن صاحب جمال و زیبا، ( مصغر بَثنَه یا بَثنَة )، به معنای مرغزار، زمین نرم و هموار، ( اَعلام ) ) نام فرزند ( دختر ) ام کلثوم دختر علی ( ع )، ) نام زنی از قبیله ی عذره که شاعری فصیح بود و داستان عشق او با جمیل از همان قبیله مشهور است، ) نام یکی از زنان شاعر مشهور آندلس دختر معتمد ابن عباد امیر اشبیله

(تلفظ: bosainah) (عربی) (مصغر بَثنَه یا بَثنَة) به معنای مرغزار ، زمین نرم و هموار ، زن صاحب جمال و زیبا؛ (در اعلام) نام فرزند (دختر) ام‌کلثوم دختر علی(ع) ؛ نام زنی از قبیله‌ی عذره که شاعری فصیح بود و داستان عشق او با جمیل از همان قبیله مشهور است ؛ نام یکی از زنان شاعر مشهور آندلس دختر معتمدبن عباد امیراشبیله .


فرهنگ فارسی

نام بلندیی در میان راه بحرین و بصره است

لغت نامه دهخدا

بثینة. [ ب ُ ث َ ن َ ] (اِخ ) بنت معتمد. یکی از زنان شاعره ٔ اندلس ، دختر معتمدبن عباد امیر اشبیله بود، مادرش رمیکیه نیز به زیبائی و ادب دوستی مشهور بود، بعد از نکبت کار پدر، او نیز اسیر شد و به عنوان کنیز در خانه ٔ تاجری درآمد. (از قاموس الاعلام ترکی ).


( بثینة ) بثینة. [ ب ُ ث َ ن َ ] ( ع اِ مصغر ) تصغیر بثنه بمعنای مسکه و کره و زمین نرم. رجوع به بثنة شود.

بثینة. [ ب ُ ث َ ن َ ] ( اِخ ) نام زنی از قبیله عذرة که زوج جمیل بود. ( آنندراج ). زنی از بنی عذرة که مردی از همان قبیله بنام جمیل با او عشق می باخت و شهرت یافت. برخی گفته اند که جمیل و بثینه هم صحبت و دوست بودند و 20 سال عشق باختند اما ازدواج نکردند و میانشان عشق پاک بود. ( از اعلام المنجد ). دخترحبابن ثعلبةبن الهودبن عمروبن الاحب بن حن بن عذره ، معشوقه جمیل و او زن نبیه بن الاسود العذری بود و بثینه و جمیل بروزگار صحابه رضی اﷲ عنهم بودند. ( یادداشت مؤلف ). بثینة و جمیل عاشق و معشوق ، معاصر عبدالملک بن مروان خلیفه اموی ( متوفی 86 هَ. ق. ) بودند. بثینه اسمر و لاغر بود و زیادت حسنی نداشت اما فصیح بود. عبدالملک از او پرسید جمیل از تو چه جمال دید که ترااز جمله عالم برگزید؟ او جواب داد اهل عالم در توچه استحقاق یافتند که ترا بخلافت برگزیدند؟ عبدالملک خجل و ساکت گشت. ( از تاریخ گزیده ص 273 ). شعر بثینه رقت و متانت خاص دارد، جمیل پیش از بثینه درگذشت و بثینه او را مرثیه گفت و بعد ازو چندان نماند و در 82 هَ. ق. درگذشت. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 138 ) :
یکی همچون جمیل آمد، دوم مانند بثینه
سدیگر چون زهیر آمد، چهارم چون ام اوفی.
منوچهری.
چون نخوانی حدیث دعد و رباب
با حدیث بثینه و آن جمیل.
ناصرخسرو.

بثینة. [ب ُ ث َ ن َ ] ( اِخ ) بنت محمدبن جعفر. حضرت علی ( ع )، ام کلثوم دختر خود را ابتدا به عمر خطاب داده بود که زیدبن عمر از او متولد شد، بعد از آن او را به عون بن جعفر داد، بعد از عون ، محمدبن جعفر او را بخواست و دختری ازو بثینه نام متولد شد، بعد از محمدبن جعفر، عبداﷲبن جعفر او را بخواست. ( از تاریخ گزیده ص 199 ).

بثینة. [ ب ُ ث َ ن َ ] ( اِخ ) بنت معتمد. یکی از زنان شاعره اندلس ، دختر معتمدبن عباد امیر اشبیله بود، مادرش رمیکیه نیز به زیبائی و ادب دوستی مشهور بود، بعد از نکبت کار پدر، او نیز اسیر شد و به عنوان کنیز در خانه تاجری درآمد. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

بثینة. [ ب ُ ث َ ن َ ] ( اِخ ) نام بلندیی در راه میان بحرین و بصرة. ( از معجم البلدان ). نام موضعی است مابین بصره و بحرین. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

بثینة. [ ب ُ ث َ ن َ ] (اِخ ) نام بلندیی در راه میان بحرین و بصرة. (از معجم البلدان ). نام موضعی است مابین بصره و بحرین . (آنندراج ) (منتهی الارب ).


بثینة. [ ب ُ ث َ ن َ ] (اِخ ) نام زنی از قبیله عذرة که زوج جمیل بود. (آنندراج ). زنی از بنی عذرة که مردی از همان قبیله بنام جمیل با او عشق می باخت و شهرت یافت . برخی گفته اند که جمیل و بثینه هم صحبت و دوست بودند و 20 سال عشق باختند اما ازدواج نکردند و میانشان عشق پاک بود. (از اعلام المنجد). دخترحبابن ثعلبةبن الهودبن عمروبن الاحب بن حن بن عذره ، معشوقه ٔ جمیل و او زن نبیه بن الاسود العذری بود و بثینه و جمیل بروزگار صحابه رضی اﷲ عنهم بودند. (یادداشت مؤلف ). بثینة و جمیل عاشق و معشوق ، معاصر عبدالملک بن مروان خلیفه ٔ اموی (متوفی 86 هَ . ق .) بودند. بثینه اسمر و لاغر بود و زیادت حسنی نداشت اما فصیح بود. عبدالملک از او پرسید جمیل از تو چه جمال دید که ترااز جمله عالم برگزید؟ او جواب داد اهل عالم در توچه استحقاق یافتند که ترا بخلافت برگزیدند؟ عبدالملک خجل و ساکت گشت . (از تاریخ گزیده ص 273). شعر بثینه رقت و متانت خاص دارد، جمیل پیش از بثینه درگذشت و بثینه او را مرثیه گفت و بعد ازو چندان نماند و در 82 هَ. ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 1 ص 138) :
یکی همچون جمیل آمد، دوم مانند بثینه
سدیگر چون زهیر آمد، چهارم چون ام اوفی .

منوچهری .


چون نخوانی حدیث دعد و رباب
با حدیث بثینه و آن جمیل .

ناصرخسرو.



بثینة. [ ب ُ ث َ ن َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر بثنه بمعنای مسکه و کره و زمین نرم . رجوع به بثنة شود.


بثینة. [ب ُ ث َ ن َ ] (اِخ ) بنت محمدبن جعفر. حضرت علی (ع )، ام کلثوم دختر خود را ابتدا به عمر خطاب داده بود که زیدبن عمر از او متولد شد، بعد از آن او را به عون بن جعفر داد، بعد از عون ، محمدبن جعفر او را بخواست و دختری ازو بثینه نام متولد شد، بعد از محمدبن جعفر، عبداﷲبن جعفر او را بخواست . (از تاریخ گزیده ص 199).



کلمات دیگر: