معنی: روی، رخسار، چهره، روشنی، روی و رخساره، روشنی باران و شبنم، ( در کردی ) نیز چهره
دیمه
فرهنگ اسم ها
معنی: روی، رخسار، چهره، روشنی، روی و رخساره، روشنی باران و شبنم، ( در کردی ) نیز چهره
(تلفظ: dime) روی و رخساره ، روشنی باران و شبنم ؛ (در کردی) نیز چهره ، رخسار .
فرهنگ فارسی
( اسم ) بارانی است که همیشه می آید در آرامش بی رعد و برق یا درنگ میکند پنج شش روز جمع دیم .
( اسم ) ماه دی
فرهنگ معین
( ~. ) (اِ. ) کلیسا، معبد، بیعه .
( ~. ) [ ع . دیمة ] (اِ. ) بارانی است که همیشه می آید در آرامش ، بی رعد و برق یا درنگ می کند پنج شش روز، ج . دیَم ، دَیم .
(مِ یا مَ) (اِ.) روشنی ، ضیاء.
( ~.) (اِ.) کلیسا، معبد، بیعه .
( ~.) [ ع . دیمة ] (اِ.) بارانی است که همیشه می آید در آرامش ، بی رعد و برق یا درنگ می کند پنج شش روز؛ ج . دیَم ، دَیم .
لغت نامه دهخدا
دیمه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) روی و رخساره. ( برهان ). ( آنندراج ). رخساره. ( غیاث ). رجوع به دیم شود.
دیمه.[ دَ م َ / م ِ ] ( اِ ) روشنی و ضیا بود. ( برهان ) روشنی. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). || غله را گویند که با آب باران حاصل میشود. ( برهان ). غله که بی آب کارند در بعض ولایات بپارسی دیم و در آذربایجان دیمه گویند. ( فلاحت نامه ). غله را گویند که به آب باران شود. ( جهانگیری ). دمه [ دَ / دِ م َ ] ( در تداول مردم قزوین ). || باران و شبنم و بعضی گویندبمعنی باران عربی است. ( برهان ). رجوع به دیم شود.
دیمه. [ ] ( اِخ ) شهری است [ بدیلمان از طبرستان ] از حدود کوه دنباوند. ( حدود العالم ).
دیمه. [ دِی ْ م ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه شهرستان سقز در 18 هزارگزی جنوب باختر بانه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
دیمه. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان نوری بخش شادگان شهرستان خرمشهر با 363 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
دیمه. [ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهوازبا 120 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).
دیمه. [ م َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان تنگ گزی بخش اردل شهرستان شهرکرد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
دیمه . [ ] (اِخ ) شهری است [ بدیلمان از طبرستان ] از حدود کوه دنباوند. (حدود العالم ).
دیمه . [ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان تنگ گزی بخش اردل شهرستان شهرکرد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
دیمه . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهوازبا 120 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
دیمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) روی و رخساره . (برهان ). (آنندراج ). رخساره . (غیاث ). رجوع به دیم شود.
دیمه .[ دَ م َ / م ِ ] (اِ) روشنی و ضیا بود. (برهان ) روشنی . (غیاث ) (آنندراج ) (جهانگیری ). || غله را گویند که با آب باران حاصل میشود. (برهان ). غله که بی آب کارند در بعض ولایات بپارسی دیم و در آذربایجان دیمه گویند. (فلاحت نامه ). غله را گویند که به آب باران شود. (جهانگیری ). دمه [ دَ / دِ م َ ] (در تداول مردم قزوین ). || باران و شبنم و بعضی گویندبمعنی باران عربی است . (برهان ). رجوع به دیم شود.
دیمة. [ م َ ] (ع اِ) باران پیوسته با باد و بی رعد و برق یا آن که درنگ کند پنج روز یا شش روز یا هفت روز یا یکروز و یک شب و کمتر آن سه یک روز یا شب است و اکثر آن بهر ایام که برسد. ج ، دَیم و دیوم . (منتهی الارب ). باران آرام بدون رعد و برق . ج ، دیم و دیوم . (از اقرب الموارد).
دیمه . [ دِی ْ م ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز در 18 هزارگزی جنوب باختر بانه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
فرهنگ عمید
۲. روشنی: همان دم که صبح دوم دیمه داد (زراتشت بهرام: رشیدی: دیمه )
دانشنامه عمومی
دیمه (بانه)
دیمه (کوهرنگ)
دیمه (چشمه)
دیمه (کوهرنگ)
تونل کوهرنگ
چند چشمه ای
در نزدیکی این چشمه دشت لاله های واژگون کوهرنگ واقع است.
بر اساس بررسی های به عمل آمده آب این چشمه از لحاظ املاح و مواد معدنی، بسیار غنی بوده و از گواراترین آب های جهان است و خواص درمانی از قبیل جلوگیری از پوسیدگی دندان به خاطر وجود کلسیم و درمان سنگ کلیه دارد.
این روستا در دهستان شوراب تنگزی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۲، جمعیت آن ۱۲۰۰نفر (۲۲۵خانوار) بوده است.