کلمه جو
صفحه اصلی

سنبله


مترادف سنبله : خوشه، سنبلچه، شهریورماه

فارسی به انگلیسی

ear of corn, spike, Virgo, old name of¤øþ¤úª


spike, ear, clump, ear of corn, virgo, old name of, knot

knot


فارسی به عربی

عذراء

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: sonbole) (در گیاهی) نوعی گل آذین که گلهای بدون دُم‌گل آن در اطراف یک محور جمع می‌شوند؛ خوشه‌ی بعضی گیاهان مانند گندم و جو ؛ (در نجوم) ؛ صورت ششم از صورتهای فلکیِ منطقه البروج ، واقع در استوای سماوی ، که به شکل دوشیزه‌ای خوشه‌ی سنبل به دست، تجسم شده است .


اسم: سنبله (دختر) (فارسی) (طبیعت، کهکشانی) (تلفظ: sonbole) (فارسی: سنبله) (انگلیسی: sonbole)
معنی: ششمین صورت فلکی، خوشه بعضی گیاهان، ( در گیاهی ) نوعی گل آذین که گلهای بدون دم گل آن در اطراف یک محور جمع می شوند، خوشه ی بعضی گیاهان مانند گندم و جو، صورت ششم از صورتهای فلکیِ منطقه البروج، واقع در استوای سماوی، که به شکل دوشیزه ای خوشه ی سنبل به دست، تجسم شده است

مترادف و متضاد

خوشه، سنبلچه


شهریورماه


ear (اسم)
دسته، شنوایی، غول، خوشه، گوش، سنبله

۱. خوشه، سنبلچه
۲. شهریورماه


فرهنگ فارسی

۱ - صورت فلکی از صور منطقه البروجدرین صورت ستاره درخشان و بزرگ اسپیکا از ستار گان مشخص آسمان جنوب است . توضیح غریبان بجای سنبله عذرا ( یو . لا. فر ) را استعمال میکنند . ۲ - ششمین برج سال شمسی .
واحدسنبل، خوشه، یک خوشه جویاگندم
( اسم ) ۱ - واحد سنبل یک خوشه ( گندم جو و غیره ) جمع سنبلات سنابل . توضیح گونه ای از آرایش گل است که گلهای فرعی بدون دم گل بمحور اصلی گل متصل باشند سنبلچه سنبلک . یا سنبله آبی . لسان البحر . یا سنبله پاییز . گل حضرتی . یا سنبل زر . منقل آتش . آتشدان . ۲ - ششمین برج سال .
خوشه بر آوردن کشت

فرهنگ معین

(سُ بُ لَ یا لِ ) [ ع . سنبلة ] (اِ. ) ۱ - یک خوشه . ۲ - از صورت های فلکی جنوبی و ششمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید شهریور ماه در آن دیده می شود.

لغت نامه دهخدا

( سنبلة ) سنبلة. [ سُم ْ ب ُ ل َ ] ( ع اِ ) یک خوشه گندم و جو و مثل آن. ج ، سنابل. ( آنندراج ). واحد سنبل یک خوشه ( جو و گندم و غیره ). ج ، سنبلات ، سنابل. ( فرهنگ فارسی معین ). خوشه. ج ، سنابل. ( منتهی الارب ) :
کسان ذخیره دنیا نهند و غله او
هنوز سنبله باشد که رفت در میزان.
سعدی ( دیوان چ مصفا ص 724 ).
|| گونه ای که از آرایش گل است که گلهای فرعی بدون دم گل بمحور اصلی گل متصل باشد. سنبلچه سنبلک. ( فرهنگ فارسی معین ).
- سنبله آبی ؛ لسان البحر. ( فرهنگ فارسی معین ).
- سنبله پائیز ؛ گل حضرتی. ( فرهنگ فارسی معین ).

سنبلة. [ سَم ْ ب َ ل َ ] ( ع اِ ) درخت عضاة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). درخت خارداری که عضاة نیز گویند. ( ناظم الاطباء ).

سنبلة. [ سَم ْ ب َ ل َ ] ( ع مص ) خوشه برآوردن کشت. ( ناظم الاطباء ). از پس یا از پیش کشیدن جامه را. ( ناظم الاطباء ).
سنبله. [ سُم ْ ب ُ ل َ / ل ِ ] ( اِخ ) نام برج ششم و آن بصورت دختر است دامن فروهشته و سر او بمغرب و شمال و پای او بمشرق و جنوب ، دست چپ آویخته دارد با پهلوی خود و دست راست او بلند است برابر دوش و خوشه گندم را بدان دست گرفته ، به همین سبب به اسم سنبله مسمی است. ( آنندراج ). نام برجی از بروج فلک. ( منتهی الارب ). نام صورتی از صور بروج دوازده گانه فلکیه و آن برج ششم است و نام دیگر آن عذرا باشد و آنرا بر صورت زنی توهم کنند که او را دو بال است و از کواکب او سماک اعزل است که ستاره ای است روشن از قدر اول. ( جهان دانش ). اول آن مطابق است تقریباً با ششم شهریور ماه جلالی و بیست و سیم اوت. ( یادداشت مؤلف ) :
چون در اسد رسیدی چون سنبله سنانکش
از ضربت الف سان کردی چو شین و دالش.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 228 ).
سنبله چرخ را خرمن شادی بسوخت
کآتش خورشید کرد خانه باد اختیار.
خاقانی.
کمتر از داس سر سنبله دان
اسد چرخ بمیزان اسد.
خاقانی.
- سنبله آسمان ؛ سنبله چرخ. برج سنبله :
این مرغ عرش ار طلب دانه ای کند
آن دانه جز ز سنبله آسمان مخواه.
خاقانی.

سنبله . [ سُم ْ ب ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) نام برج ششم و آن بصورت دختر است دامن فروهشته و سر او بمغرب و شمال و پای او بمشرق و جنوب ، دست چپ آویخته دارد با پهلوی خود و دست راست او بلند است برابر دوش و خوشه ٔ گندم را بدان دست گرفته ، به همین سبب به اسم سنبله مسمی است . (آنندراج ). نام برجی از بروج فلک . (منتهی الارب ). نام صورتی از صور بروج دوازده گانه فلکیه و آن برج ششم است و نام دیگر آن عذرا باشد و آنرا بر صورت زنی توهم کنند که او را دو بال است و از کواکب او سماک اعزل است که ستاره ای است روشن از قدر اول . (جهان دانش ). اول آن مطابق است تقریباً با ششم شهریور ماه جلالی و بیست و سیم اوت . (یادداشت مؤلف ) :
چون در اسد رسیدی چون سنبله سنانکش
از ضربت الف سان کردی چو شین و دالش .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 228).


سنبله ٔ چرخ را خرمن شادی بسوخت
کآتش خورشید کرد خانه ٔ باد اختیار.

خاقانی .


کمتر از داس سر سنبله دان
اسد چرخ بمیزان اسد.

خاقانی .


- سنبله ٔ آسمان ؛ سنبله ٔ چرخ . برج سنبله :
این مرغ عرش ار طلب دانه ای کند
آن دانه جز ز سنبله ٔ آسمان مخواه .

خاقانی .



سنبلة. [ سَم ْ ب َ ل َ ] (ع اِ) درخت عضاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). درخت خارداری که عضاة نیز گویند. (ناظم الاطباء).


سنبلة. [ سَم ْ ب َ ل َ ] (ع مص ) خوشه برآوردن کشت . (ناظم الاطباء). از پس یا از پیش کشیدن جامه را. (ناظم الاطباء).


سنبلة. [ سُم ْ ب ُ ل َ ] (ع اِ) یک خوشه ٔ گندم و جو و مثل آن . ج ، سنابل . (آنندراج ). واحد سنبل یک خوشه (جو و گندم و غیره ). ج ، سنبلات ، سنابل . (فرهنگ فارسی معین ). خوشه . ج ، سنابل . (منتهی الارب ) :
کسان ذخیره ٔ دنیا نهند و غله ٔ او
هنوز سنبله باشد که رفت در میزان .

سعدی (دیوان چ مصفا ص 724).


|| گونه ای که از آرایش گل است که گلهای فرعی بدون دم گل بمحور اصلی گل متصل باشد. سنبلچه سنبلک . (فرهنگ فارسی معین ).
- سنبله ٔ آبی ؛ لسان البحر. (فرهنگ فارسی معین ).
- سنبله ٔ پائیز ؛ گل حضرتی . (فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. (نجوم ) ششمین صورت فلکی منطقةالبروج.
۲. ششمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با شهریور، خوشه.
۳. (زیست شناسی ) یک خوشۀ جو یا گندم، خوشه.

دانشنامه عمومی

سُنبُله در موارد زیر به کار می رود:
سنبله، ششمین برج فلکی ِ منطقةالبروج
سنبله، نام دیگر صورت فلکی دوشیزه، از صورت های فلکی آسمان در منطقةالبروج
سُنبُله، نام دیگر شهریورماه در فارسی کنونی افغانستان و فارسی قدیم از دوره اسلامی تا حدود یک سده پیش. پس از رسمیت گاهشماری هجری خورشیدی در ایران به سال 1304 نام ماهها به اسامی باستانی تغییر کرد از جمله سنبله، شهریور نامیده شد.

دانشنامه آزاد فارسی

سُنْبلِه (Virgo)
سُنْبلِه
صورت فلکی منطقة البروجینیمکرۀ شمالی، و دومین صورت فلکی بزرگ آسمان. به شکل دوشیزه ای به نظر می رسد که سُنبله ای را در دست دارد. با ستارۀ قدر اول سِماکِ اَعزَل مشخص می شود که درخشان ترین ستارۀ این صورت فلکی است. خورشید، در مسیر حرکت ظاهری اش، از اواخر شهریور تا اواخر مهرماه از سُنبله عبور می کند. در احکام نجوم، یکم تا سی ویکم شهریور روزهای بُرج سنبله است (← حرکت_تقدیمی). سنبله دربردارندۀ نزدیک ترین خوشۀ بزرگ کهکشانی به ما، با ۵۰ میلیون سال نوری فاصله است که در حدود ۳ هزار کهکشانِ حول کهکشان غول پیکر و بیضی شکل M۸۷ را در خود جا داده است. همچنین، نزدیک ترین اختروَش، C۳ ۲۷۳ ، با فاصلۀ برآوردشدۀ ۳ میلیارد سال نوری در صورت فلکی سنبله قرار دارد.

فرهنگستان زبان و ادب

{spike} [زیست شناسی- علوم گیاهی] گل آذینی نامحدود شامل محوری منفرد با گل های بی پایک
{Virgo, Vir, Virgin} [نجوم] بزرگ ترین صورت فلکی منطقه البروج بین دو صورت اسد و میزان که به شکل بانویی با خوشۀ گندم در دست تصور می شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سُنبُلَةٍ: خوشه گندم (سنبله وسنبل در اصل به معنای پوشاندن است ، و اگر خوشه گندم را سنبل نامیدهاند ، به این جهت بوده است که سنبل ، دانههای گندم را در غلافهائی که دارد میپوشاند )
معنی سُنبُلَاتٍ: خوشه های گندم (جمع سنبله وسنبل در اصل به معنای پوشاندن است ، و اگر خوشه گندم را سنبل نامیدهاند ، به این جهت بوده است که سنبل ، دانههای گندم را در غلافهائی که دارد میپوشاند )
ریشه کلمه:
سبل (۱۸۱ بار)
سنبل (۵ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

پیشنهاد کاربران

خوشه . . . .


کلمات دیگر: