( صفت ) ۱ - کسی که در کارها دخل و تصرف کند . ۲ - سود ورز . ۳ - گوش بر .
گیسوهای اسب
گیسوهای اسب
دخال . [ دِ / دُ ] (ع اِ) گیسوهای اسب . (منتهی الارب ).
دخال . [ دِ ] (ع مص ) شتر آب خورده را میان دو شتر تشنه در آوردن در آبخور تا بخورد قدری که نخورده باشد. (آنندراج ). || درآمدن بعضی مفاصل در بعض . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) نیت .قصد: دخال الرجل ؛ نیت مرد و نهانی او. (آنندراج ).
دخال .[ دَخ ْ خا ] (ع ص ) آنکه بسیار در کارهای دیگران درآید. (یادداشت مؤلف ). که در کارها دخل و تصرف کند.
- دخال الاذن ؛ هزارپا. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گوش خزک . گوش خز. گوش خیه .