کلمه جو
صفحه اصلی

براهام

فرهنگ اسم ها

اسم: براهام (پسر) (عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: baraham) (فارسی: براهام) (انگلیسی: baraham)
معنی: ابراهیم

فرهنگ فارسی

نام جهودی در کمال بخل و خست در زمانه بهرام گور بهرام گور .

لغت نامه دهخدا

براهام . [ ب َ ] (اِخ ) ابراهام . شکل عبری ابراهیم . (فرهنگ لغات شاهنامه ). لغتی است درابراهیم . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به ابراهیم شود.


براهام . [ ب َ ] (اِخ ) نام جهودی در کمال بخل و خست در زمانه ٔ بهرام گور. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). بهرام گور، مال او را گرفت و به لنبک سقا داد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) :
پس از لشکر خویش بهرام تفت
سبک سوی خان براهام رفت .

فردوسی .


بهرام ننگرد ببراهام چون نظر
برخان و خوان لنبک سقا برافکند.

خاقانی



براهام. [ ب َ ] ( اِخ ) ابراهام. شکل عبری ابراهیم. ( فرهنگ لغات شاهنامه ). لغتی است درابراهیم. ( شرفنامه منیری ). رجوع به ابراهیم شود.

براهام. [ ب َ ] ( اِخ ) نام جهودی در کمال بخل و خست در زمانه بهرام گور. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). بهرام گور، مال او را گرفت و به لنبک سقا داد. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ) :
پس از لشکر خویش بهرام تفت
سبک سوی خان براهام رفت.
فردوسی.
بهرام ننگرد ببراهام چون نظر
برخان و خوان لنبک سقا برافکند.
خاقانی

دانشنامه عمومی

براهام در شاهنامه نام مردی یهودی است، که با وجود توانگری و ثروتش بسیار فرومایه و نان کور (خسیس و لئیم) بود.
شاهنامه
بر اساس روایت شاهنامه، بهرام گور به عنوان سواری که از همراهی اردوی شاه بازمانده است، به خانهٔ او رفت و مهمان او شد. براهام خود را مردی فقیر و تُهیدست خواند و از بهرام گور عهد و پیمان خواست که هیچ چیزی از او نخواهد و چیزی طلب نکند.
علاوه بر این براهام بی آنکه بداند که بهرام شاه ایران است، از وی قول گرفت که پگاهان (صبح روز بعد) و به هنگام بازگشت و ترک خانهٔ او، سرگین اسبش را بروبد و جارو کند و بعلاوه اگر زیانی وارد آورد، تاوان آن را بپردازد.
شاه به ناچار آن شب را بر نمد ِزین ِاسب خود خفت، امّا چون به بارگاه خویش بازگشت، براهام را فراخواند و اموال و دارایی های او را ستاند و مصادره کرد و این اموال و دارایی ها را به لنبک که فقیری جوانمرد و گشاده دست بود، و همین طور به تُهیدستان و مستمندان دیگر بذل و بخشش نمود.


کلمات دیگر: