کلمه جو
صفحه اصلی

شبلی

فرهنگ اسم ها

اسم: شبلی (پسر) (عربی)
معنی: نام عارف معروف قرن سوم و چهارم

فرهنگ فارسی

محمد نعمانب دانشمند و ادیب هندی ( و. دهکده [ بندول ] ۱۲۷۴ ه.ق ./ ۱۸۵۷ م . - ف. ۱۳۳۲ ه.ق . / ۱۹۱۴ م . ). وی در سن ۱۹ سالگی تحصیل خود را در علوم دینی بپایان رسانید و در همان اوان زبان فارسی را که پس از انقراض دولت مغول روز بروز بازارش کاسته تر میشد با علاقه وافر فرا گرفت . شبلی به غازی پور رهسپار شد تا از مولانا محمد فاروق چریا کوتی که در معقولات ید طولایی داشت تعلیم گیرد.مولانا در زبان و ادب فارسی مطلع بود و شعله اشتیاق بفارسی را در شاگرد خود بر افرخت . شبلی در ۲۵ سالگی در دانشکده اسلامی علیگره استاد زبان عربی و فارسی گردید .پس از وفات سر سید احمد ( ۱۸۹۸ م . ) وی از استادی استعفا داد و بحیدر آباد رفتو سمت ریاست دانشکده دینی [ ندوه العلمائ ] را بعهده گرفت و بر اثر اصلاحاتنی که در آن مدرسه بعمل آورد مورد مخالفت شدید قرار گرفت.در سال ۱۹٠۵ بتالیف کتاب معروف [ شعر العجم ] پرداخت و با وجود مشاغل گوناگون تا سال ۱۹۱۳ چهار جزو این کتاب را بپایان رسانید . جزو پنجم را شاگردش سلیمان ندوی در دسامبر ۱۲۱۸ پس از وفات استاد انتشار داد (دوره شعر العجم بفارسی ترجمه و منتشر شده ).شبلی در رشته های مختلف دینی و ادبی و تاریخی آثار متعدد منتشر کرده . او شاعر هم بود و بفارسی اشعار شیوا دارد .
داود نام یکی از امرای صحرا نشین کنار آب جغاتو است که در حدود ۷۷۷ ه. هنگامیکه شاه شجاع ممدوح حافظ در تبریز بود باتفاق یکی دیگر از امرای صحرانشین بنام عمر با چوبدستی یا وسیله دیگر به شاه شجاع او را یا کشتند یا اسیر نمودند .

لغت نامه دهخدا

شبلی. [ ش ِ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم شمیل. پزشک و محقق. دارای مشربی فیلسوفانه بود. در سال 1269 هَ. ق. در قریه کفرشیما ( لبنان ) به دنیا آمد و در دانشگاه امریکایی بیروت تعلیم یافت و در سال 1335 هَ. ق. به قاهره درگذشت. از آثار اوست : فلسفة النشوء و الارتقاء. آراء الدکتور شمیل. سوریة و مستقبلها و... ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 227 ) ( معجم المؤلفین ج 4 ص 294 ).

شبلی. [ ش ِ ] ( اِخ ) دماوندی. ابوبکر دلف بن جحدر شبلی. زاهد و پرهیزگار معروف. وی در آغاز کار، والی دنباوند ( دماوند ) بود و سپس پرده دار موفق عباسی شد ( و پدرش سرپرده داری میکرد ) بعد از آن پرده داری خلیفه را رها نمود و در سلک زهاد وعباد و متصوفه درآمد و به صلاح و درستی معروف گردید.اصل وی از خراسان و منسوب به قریه «شبله » از توابعماوراءالنهر و مولدش در 247 هَ. ق. به سامراء و وفاتش در 334 هَ. ق. بود و در مقبره خیزران مدفون گردید. در نام و نسب وی اختلاف کرده اند و او را به نامهای : دلف بن جعفر، جحدربن دلف ، دلف بن جعترة، دلف بن جعوبة و جعفربن یونس خوانده اند. همچنین در مذهب او اختلاف کرده اند. ابن خلکان ، مالکی مذهبش دانسته و قاضی نوراﷲ شوشتری به تشیع و تعصب در این مذهب تصریح کرده است. ( از تذکرة الاولیاء عطار ج 2 ص 127 ) ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 21 ) ( ریحانةالادب ج 2 ص 299 ) ( سبک شناسی ج 2 ص 185 ).

شبلی. [ ش ِ ] ( اِخ ) محمدبن عبداﷲ الشبلی السابقی دمشقی طرابلسی حنفی ، ملقب به بدرالدین ابوالبقاء. فقیه ، محدث ، مورخ ، ادیب ، قاضی. در دمشق به سال 712 هَ. ق. بدنیا آمد و به قاهره اقامت گزید و مسند قضاء را در طرابلس شام به عهده گرفت و در همان شهر در سال 769 هَ. ق. درگذشت. از آثار اوست : محاسن الوسائل الی معرفةالاوائل. زهوالبدیع فی زهرالربیع، کتاب فی آداب الحمام ، تثقیف الالسنة لتعریف الازمنة. ( از معجم المؤلفین ج 10 ص 219 ) ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 112 ).

شبلی. [ ش ِ ] ( اِخ ) ( سردار... ) داود. نام یکی از امرای صحرانشین کنار آب جغاتو است که درحدود 777 هَ. ق. هنگامیکه شاه شجاع ممدوح حافظ در تبریز بود به اتفاق یکی دیگر از امرای صحرانشین به نام عمر با چوبدستی یا وسیله دیگر به شاه شجاع حمله بردند ولی سپاهیان همراه شاه شجاع او را یا کشتند یا اسیر نمودند. ( از تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 299 ).

شبلی. [ ش ِ ] ( اِخ ) ابوعبداﷲ از نیکان بوشنج بود و در بخارا کاتب افتکین بود و نامه های خود را با عنوان محمدبن احمد شبلی شروع میکرد و چون وزیر افتکین گردید شبلی را حذف و فقط نام خود و پدررا باقی گذارد. ( از یتیمةالدهر ثعالبی ج 4 ص 72 ).

شبلی . [ ش ِ ] (اِخ ) (سردار...) داود. نام یکی از امرای صحرانشین کنار آب جغاتو است که درحدود 777 هَ . ق . هنگامیکه شاه شجاع ممدوح حافظ در تبریز بود به اتفاق یکی دیگر از امرای صحرانشین به نام عمر با چوبدستی یا وسیله ٔ دیگر به شاه شجاع حمله بردند ولی سپاهیان همراه شاه شجاع او را یا کشتند یا اسیر نمودند. (از تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 299).


شبلی . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم شمیل . پزشک و محقق . دارای مشربی فیلسوفانه بود. در سال 1269 هَ . ق . در قریه ٔ کفرشیما (لبنان ) به دنیا آمد و در دانشگاه امریکایی بیروت تعلیم یافت و در سال 1335 هَ . ق . به قاهره درگذشت . از آثار اوست : فلسفة النشوء و الارتقاء. آراء الدکتور شمیل . سوریة و مستقبلها و... (از اعلام زرکلی ج 3 ص 227) (معجم المؤلفین ج 4 ص 294).


شبلی . [ ش ِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ از نیکان بوشنج بود و در بخارا کاتب افتکین بود و نامه های خود را با عنوان محمدبن احمد شبلی شروع میکرد و چون وزیر افتکین گردید شبلی را حذف و فقط نام خود و پدررا باقی گذارد. (از یتیمةالدهر ثعالبی ج 4 ص 72).


شبلی . [ ش ِ ] (اِخ ) دماوندی . ابوبکر دلف بن جحدر شبلی . زاهد و پرهیزگار معروف . وی در آغاز کار، والی دنباوند (دماوند) بود و سپس پرده دار موفق عباسی شد (و پدرش سرپرده داری میکرد) بعد از آن پرده داری خلیفه را رها نمود و در سلک زهاد وعباد و متصوفه درآمد و به صلاح و درستی معروف گردید.اصل وی از خراسان و منسوب به قریه ٔ «شبله » از توابعماوراءالنهر و مولدش در 247 هَ . ق . به سامراء و وفاتش در 334 هَ . ق . بود و در مقبره ٔ خیزران مدفون گردید. در نام و نسب وی اختلاف کرده اند و او را به نامهای : دلف بن جعفر، جحدربن دلف ، دلف بن جعترة، دلف بن جعوبة و جعفربن یونس خوانده اند. همچنین در مذهب او اختلاف کرده اند. ابن خلکان ، مالکی مذهبش دانسته و قاضی نوراﷲ شوشتری به تشیع و تعصب در این مذهب تصریح کرده است . (از تذکرة الاولیاء عطار ج 2 ص 127) (از اعلام زرکلی ج 3 ص 21) (ریحانةالادب ج 2 ص 299) (سبک شناسی ج 2 ص 185).


شبلی . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. دارای 70 تن سکنه . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


شبلی . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مهران رود بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 155 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، سیب زمینی و یونجه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


شبلی . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه . دارای 810 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ لیلان و قنات و محصول آن غلات و چغندر و کشمش است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


شبلی . [ ش ِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ الشبلی السابقی دمشقی طرابلسی حنفی ، ملقب به بدرالدین ابوالبقاء. فقیه ، محدث ، مورخ ، ادیب ، قاضی . در دمشق به سال 712 هَ . ق . بدنیا آمد و به قاهره اقامت گزید و مسند قضاء را در طرابلس شام به عهده گرفت و در همان شهر در سال 769 هَ . ق . درگذشت . از آثار اوست : محاسن الوسائل الی معرفةالاوائل . زهوالبدیع فی زهرالربیع، کتاب فی آداب الحمام ، تثقیف الالسنة لتعریف الازمنة. (از معجم المؤلفین ج 10 ص 219) (از اعلام زرکلی ج 3 ص 112).


شبلی . [ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان هیزبخش مرکزی شهرستان اردبیل . دارای 309 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


شبلی . [ ش ِ ] (اِخ ). نعمانی . ملقب به شمس العلماء. مورخ ، ادیب ، نویسنده ، شاعر، مصلح اسلامی هند، محقق و برهمنی الاصل . جد سوم او «سیورام سنگ » معروف به سراج الدین اسلام آورد. شبلی نعمانی در قریه ٔ «پندول » از توابع اعظم گره بسال 1274 هَ . ق . پای به دنیا گذارد. دوره ٔ تحصیلات را دررامپور و لاهور و نهارنپور گذراند و به حج رفت و در سال 1300 هَ . ق . در دانشگاه «علیگَرْه » تدریس ادبیات عربی مینمود. در اشاعه ٔ فرهنگ و ادبیات مجدانه اقدام میکرد و زبان فارسی و عربی را خوب میدانست . از آثار اوست : شعرالعجم ، انتقاد از تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ، جزیه و مجله ٔ معارف . شبلی در سال 1332 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 227) (معجم المؤلفین ج 4 ص 294) (وفیات معاصرین چ علامه ٔ قزوینی مجله ٔ یادگار سال 5 شماره ٔ 3).


دانشنامه عمومی

شبلی ممکن است در یکی از معانی زیر کاربرد داشته باشد:
ابوبکر شبلی عارف و صوفی قرن سوم ه‍.ق
برج شیخ شبلی در شرق دماوند
دهستان شبلی در استان آذربایجان شرقی

پیشنهاد کاربران

در زبان عبری معنایی دارد . . . معنی شبلی در عبری چیست؟
ارتباطش با شبلی صوفی معروف چیست ؟زیرا بخوبی میدانیم که صوفیه دستپرورده یهود است


کلمات دیگر: