کلمه جو
صفحه اصلی

برین


مترادف برین : بالایی، اعلی

متضاد برین : فرودین

فارسی به انگلیسی

transcendent, highest, supreme, eternal, cut, heavenly, high, hole, lofty, sublime, up, etemal

highest, etemal


cut, heavenly, high, hole, lofty, sublime, up


فرهنگ اسم ها

اسم: برین (دختر، پسر) (کردی) (تلفظ: barin) (فارسی: بَرین) (انگلیسی: barin)
معنی: بلند مرتبه و بزرگ، ( بَر = اَبَر، بالا + ین ( پسوند نسبت ) )، واقع در بالا یا بالاترین جا، بالایی، پیشین، عریض، پهناور ( نگارش کردی

(تلفظ: barin) (بَر = اَبَر ، بالا + ین (پسوند نسبت)) ، واقع در بالا یا بالاترین جا ، بالایی ؛ (به مجاز) بلند مرتبه و بزرگ.


مترادف و متضاد

sublime (صفت)
عالی، عرشی، والا، بلند پایه، رفیع، برین

صفت بالایی، اعلی ≠ فرودین


بالایی، اعلی ≠ فرودین


فرهنگ فارسی

بالایین، بالاتر، برتر، مانندبهشت برین خلدبرین، تکه بریده شده ازخربزه یاهندوانه یامیوه دیگر
۱- ( اسم ) قطع. کوچک و هلال داری که از خربوزه و امثال آن بریده باشند قاش قاچ. ۲- ( اسم ) بریدن پارچه و جامه و امثال آن برینش قطع .
دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینو دشت شهرستان گرگان .

فرهنگ معین

(بَ ) (ص نسب . ) اعلی ، بالایی .
(بُ ) [ په . ] ( اِ. ) قاش یا قاچ ، بُرشی از خربزه یا هنداونه .

(بَ) (ص نسب .) اعلی ، بالایی .


(بُ) [ په . ] ( اِ.) قاش یا قاچ ، بُرشی از خربزه یا هنداونه .


لغت نامه دهخدا

برین. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بر. بالایین ، یعنی بلندترین و بالاترین ، چه فلک الافلاک را باین اعتبار سپهر برین گفته اند. ( از برهان ). برتر و بلند. ( غیاث ). بالایین. بلندترین. بالاترین. برترین. عالی ترین. ( ناظم الاطباء ). اعلی. علْوی. زبرین. زوَرین. فوقانی. روئین. مقابل فُرودین. ( یادداشت دهخدا ) :
برین آتش است و فرودینْش خاک
میان آب دارد ابا باد پاک.
ابوشکور.
جهان برین و فرودین توئی خود
بتن زین فرودین بجان زآن برینی.
ناصرخسرو.
این فرودین بدین دو بازرسید
آن برین را بدین دو بازرسان.
ناصرخسرو.
خوق ؛ حلقه گوشواره زیرین باشد خواه برین.( منتهی الارب ).
- آسمان برین ؛ آسمان اعلی. فلک الافلاک. آسمان نهم. فلک اطلس :
گروه دیگر گفتند نی که این بت را
بر آسمان برین بود جایگاه آور.
فرخی.
من ز شادی بر آسمان برین
نام من بر زمین دهان بدهان.
فرخی.
از آستان او ز ره جاه و منزلت
آسان به آسمان برین میتوان رسید.
سوزنی.
کله گوشه بر آسمان برین.
سعدی.
- باد برین ؛ باد صبا، چنانکه باد دبور فُرودین است. ( از برهان ) ( از آنندراج ):
بزیر چرخ برین بی مثال فرمانش
ز سوی قبله نیارد وزید باد برین.
شمس فخری ( از آنندراج ).
و رجوع به باد شود.
- برین دائره ؛ فلک. ( آنندراج ).
- || کره خاک. ( آنندراج ).
- برین سفره ؛ فلک و دنیا. ( آنندراج ).
- برین فرهنگ ؛ بالاترین دانش ، و آن علم الهیات و حکمت است که علم به صانع تعالی و عقول و نفوس باشد. ( از آنندراج ). و رجوع به علم برین شود.
- || نام کتابی بوده از تصانیف پادشاه کامل خردمند، تهمورث ملقب به دیوبند، و معنی ترکیبی آن یعنی عقل اول ،چه فرهنگ به معنی عقل است و بر بالاترین همه عقول و آن نیز اول همه است. ( آنندراج ).
- برین مرکز ؛ کنایه از زمین است. ( هفت قلزم ).
- بهشت برین ؛ بهشت بالایین :
جهان شد ز دادش بهشت برین
به پرویز کردن سزد آفرین.
فردوسی.
دل شاه شدچون بهشت برین
همی خواند بر کردگار آفرین.
فردوسی.
وز آن چون بهشت برین گلستان
نگردد تهی روی کابلستان.
فردوسی.

برین . [ ب ُ / ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بُرة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به برة شود.


برین . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بر. بالایین ، یعنی بلندترین و بالاترین ، چه فلک الافلاک را باین اعتبار سپهر برین گفته اند. (از برهان ). برتر و بلند. (غیاث ). بالایین . بلندترین . بالاترین . برترین . عالی ترین . (ناظم الاطباء). اعلی . علْوی . زبرین . زوَرین . فوقانی . روئین . مقابل فُرودین . (یادداشت دهخدا) :
برین آتش است و فرودینْش خاک
میان آب دارد ابا باد پاک .

ابوشکور.


جهان برین و فرودین توئی خود
بتن زین فرودین بجان زآن برینی .

ناصرخسرو.


این فرودین بدین دو بازرسید
آن برین را بدین دو بازرسان .

ناصرخسرو.


خوق ؛ حلقه ٔ گوشواره زیرین باشد خواه برین .(منتهی الارب ).
- آسمان برین ؛ آسمان اعلی . فلک الافلاک . آسمان نهم . فلک اطلس :
گروه دیگر گفتند نی که این بت را
بر آسمان برین بود جایگاه آور.

فرخی .


من ز شادی بر آسمان برین
نام من بر زمین دهان بدهان .

فرخی .


از آستان او ز ره جاه و منزلت
آسان به آسمان برین میتوان رسید.

سوزنی .


کله گوشه بر آسمان برین .

سعدی .


- باد برین ؛ باد صبا، چنانکه باد دبور فُرودین است . (از برهان ) (از آنندراج ):
بزیر چرخ برین بی مثال فرمانش
ز سوی قبله نیارد وزید باد برین .

شمس فخری (از آنندراج ).


و رجوع به باد شود.
- برین دائره ؛ فلک . (آنندراج ).
- || کره ٔ خاک . (آنندراج ).
- برین سفره ؛ فلک و دنیا. (آنندراج ).
- برین فرهنگ ؛ بالاترین دانش ، و آن علم الهیات و حکمت است که علم به صانع تعالی و عقول و نفوس باشد. (از آنندراج ). و رجوع به علم برین شود.
- || نام کتابی بوده از تصانیف پادشاه کامل خردمند، تهمورث ملقب به دیوبند، و معنی ترکیبی آن یعنی عقل اول ،چه فرهنگ به معنی عقل است و بر بالاترین همه عقول و آن نیز اول همه است . (آنندراج ).
- برین مرکز ؛ کنایه از زمین است . (هفت قلزم ).
- بهشت برین ؛ بهشت بالایین :
جهان شد ز دادش بهشت برین
به پرویز کردن سزد آفرین .

فردوسی .


دل شاه شدچون بهشت برین
همی خواند بر کردگار آفرین .

فردوسی .


وز آن چون بهشت برین گلستان
نگردد تهی روی کابلستان .

فردوسی .


ابلیس پیر بود بیندیش تا چه کرد
بگزید بر بهشت برین آتش سعیر.

فرخی .


بهر کلیدی از آن جبرئیل باز کند
در بهشت برین پیش تو بروز شمار.

فرخی .


سوسن کافوربوی ،گلبن گوهرفروش
ز می اردی بهشت کرده بهشت برین .

منوچهری .


بخت جوان دارد آن که با تو قرین است
پیر نگردد که در بهشت برین است .

سعدی .


به دورت جهان چون بهشت برین است
بهشت برین نیز حقا بر این است .

؟ (از شرفنامه ٔ منیری ).


و رجوع به بهشت برین در ردیف خودشود.
- پایه ٔ برین ؛ بلندترین پله . (ناظم الاطباء).
- جهان برین ؛ جهان اعلی :
جهان برین و فرودین توئی خود
بتن زین فرودین بجان زآن برینی .

ناصرخسرو.


- چرخ برین ؛ فلک الافلاک . آسمان وکره ٔ سماوی . (ناظم الاطباء) :
نباید که در کاخ افراسیاب
بتابد ز چرخ برین آفتاب .

فردوسی .


چنین است کردار چرخ برین
گهی این بر آن و گهی آن برین .

فردوسی .


ز چندان بزرگان مرا برگزید
سرم را به چرخ برین برکشید.

فردوسی .


گر از علم و طاعت برآریم پر
از اینجا به چرخ برین برپریم .

ناصرخسرو.


غوطه توان داد روز عرض ضمیرش
در عرق آفتاب چرخ برین را.

انوری .


راست گفتی مظله ایست سیاه
سر برافراخته ز چرخ برین .

ظهیر فاریابی .


بزیر چرخ برین بی مثال فرمانش
ز سوی شرق نیارد وزید باد برین .

شمس فخری .


و رجوع به چرخ برین در ردیف خود شود.
- خلد برین ؛ بهشت بالایین و ابدی و بهجت و عشرت انگیز. (ناظم الاطباء) :
عید آمد از خلد برین شد شحنه ٔ روی زمین
هان ماه نو طغراش بین امروز در کار آمده .

خاقانی .


و رجوع به خلد برین درردیف خود شود.
- سپهر برین ؛ فلک الافلاک که بالاتر از فلکهای دیگر است . (از برهان ) (آنندراج ) :
خروش سواران ایران زمین
رسیده بگوش سپهر برین .

فردوسی .


که آیابهشت است یا بزمگاه
سپهر برین است یا چرخ ماه .

فردوسی .


گر نه سپهر برین آبده دست تست
از چه سبب خم گرفت پشت سپهر برین ؟

خاقانی .


بپای پیل حوادث سرم نگشتی پست
زیادتی نرسیدیم از سپهر برین .

ابن یمین .


بکام تو بادا سپهر برین
سپهر برین نیز بادا بر این .

؟ (از شرفنامه ٔ منیری ).


و رجوع به سپهر در ردیف خود شود.
- عرش برین ؛ فلک الافلاک :
ساخته عرش برین فرش را
فرش قدم کن چو زمین عرش را.

جامی .


و رجوع به عرش در ردیف خود شود.
- علم برین ؛ علویات : چنان اختیار افتاد که چون پرداخته شده آید از منطق حیلت کرده آید که آغاز علم برین کرده شده و بتدریج به علمهای زیرین شده آید. (دانشنامه ٔ علائی ). و رجوع به علم در ردیف خود شود.
- فردوس برین ؛ بهشت بالایین و ابدی و بهجت و عشرت انگیز. (ناظم الاطباء) :
نه از این آمد باللَّه نه از آن آمد
که ز فردوس برین وز آسمان آمد.

منوچهری .


قصر جاه و شرف و عمر تو بادا معمور
تا به فردوس برین بر شده در سارد شرف .

سوزنی .


تا نقش تو در دیده ٔ ما گوشه نشین شد
هر جا که نشستیم چو فردوس برین شد.

مولانا.


و رجوع به فردوس در ردیف خود شود. || بزرگ . بلند :
نخستین برآیم ز جَم ّ برین
جهاندارتهمورس بآفرین .

فردوسی .


چنین گفت کز گاه جَم ّ برین
نیاراست کس لشکری همچنین .

فردوسی .


از آن شهره فرزند کو را رسیده ست
بقدر بلند برین محمد.

ناصرخسرو.


- برین پادشاه ؛ پادشاه بزرگ و بالاترین پادشاه . (آنندراج ).
|| دائم و ابدی . || (اِ) مطبوع و نیکوئی هر چیزی ، و اعلائی هر چیزی . || قسمت عمده . (ناظم الاطباء). || رخنه و شکاف . || (اِخ ) نام آتشکده ای . (برهان ) (ناظم الاطباء).

برین . [ ب َرْ رَ ](ع اِ) تثنیه ٔ برّ. رجوع به بر شود. || (اِخ ) ایالاتی که به بحر ابیض و اسود متصل اند. (ناظم الاطباء). || کنایه از عرب و روم . (غیاث ).


برین . [ ب ِ ] (اِ) هر سوراخ را گویند عموماً، و سوراخ تنور را خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). سوراخ زیر تنور و کوره و دمگاه و غیره . (یادداشت دهخدا). برینه . || درِ تنور. (ناظم الاطباء). || آب نتن و راه فاضل آب . (ناظم الاطباء).


برین . [ ب ُ ] (اِ) پارچه ٔ کوچک و هلال داری باشد که از خربزه و هندوانه بریده باشند. (برهان ) تراشه . قاش . قاچ . (یادداشت دهخدا) :
چون برید و داد او را یک برین
همچو شکّر خوردش و چون انگبین .

مولوی (از آنندراج ).



برین . [ ب ُ ] (اِمص ) بریدن پارچه و جامه و امثال آن . برینش . قطع. (فرهنگ فارسی معین ).


برین . [ ب ُ رَ ] (اِخ ) عبداﷲ داری ، مکنی به ابوهند. صحابی است . (از منتهی الارب ). و رجوع به ابوهند شود.


برین . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان . سکنه ٔ آن 395 تن . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات و ابریشم است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3).


فرهنگ عمید

تکۀ بریده‌شده از خربزه، هندوانه، یا میوۀ دیگر؛ قاچ: ◻︎ چون برید و داد او را یک بُرین / همچو شکّر خوردش و چون انگبین (مولوی: ۲۴۸).


قرارگرفته در جای بالاتر و برتر، بالایی: بهشت برین، خلد برین، چرخ برین.
تکۀ بریده شده از خربزه، هندوانه، یا میوۀ دیگر، قاچ: چون برید و داد او را یک بُرین / همچو شکّر خوردش و چون انگبین (مولوی: ۲۴۸ ).

قرارگرفته در جای بالاتر و برتر؛ بالایی: بهشت برین، خلد برین، چرخ برین.


دانشنامه عمومی

برین، روستایی از توابع بخش پره سر شهرستان رضوان شهر در استان گیلان ایران است.
این روستا در دهستان ییلاقی ارده قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.

(berian )بریدن


گویش مازنی

/barin/ امر به ریدن – برین & کنده ی درخت & از روستاهای کوهسار فندرسک استرآباد & گالی گالی

امر به ریدن – برین


کنده ی درخت


از روستاهای کوهسار فندرسک استرآباد


گالی گالی


پیشنهاد کاربران

بالایین، برتر


واژه برین مخفف عبارت " بر تر از این " میباشد و اشاره به بهشتی بر تر از بهشت و باغات و بستان های زمینی است.
امروز میتوان پرسید که آیا بهشت برین در حال حاظر وجود دارد یا نه ؟ برای دریافت پاسخی حقیقی و مطابق با واقعیت به این سوال اگر تمامی عمر خودرا صرف غرق شدن و پژوهش در متون و منابع دینی از قبیل آیات و روایات و احادیث و تفاسیر قطور و پرحجم و کم محتوای آنها نمائیم و همچنین کلیه نظام های فلسفی و حکمی و دیوان عظیم شعر و عرفان را از الف تا ی از بهر کنیم ، در پایان تا لب گور جوابی صحیح و حقیقی و منطبق بر واقعیت را دریافت نخواهیم کرد. احساسات و افکار و خیالات و اوهامات یک هنرمند که خودرا در پشت اثر هنری خویش بطور کامل پنهان نموده است ، تنها از طریق بررسی و مطالعه جزئیات خلق هنری وی میتوان شناخت . طبیعت شاهکار خداوند متعال است و شناخت او از طریق منابع اشاره شده در بالا محال و غیر ممکن است و تنها راه شناخت او ، شناخت کامل جزئیات طبیعت و کیهان می باشد و آنهم به عهده علوم طبیعی و تجربی می باشد.
این حقیر بر این باور است که خداوند متعال در طول تاریخ بشریت هیچ انسانی را تحت عناوین ؛ منتخب، برگزیده، نبی ، رسول و یا پیامبر و پیام آور برای هدایت بشر، انتخاب و اعزام و ارسال ننموده است، زیرا اگر مرتکب چنین عملی می شد آنگاه اصل بنیادی " بین نیاز بودن مطلق " خویش را نفی نموده است که امری محال و غیر ممکن می باشد. همچنین خداوند متعال تاکنون در گوش سر هیچ انسانی تحت عناوین اشاره شده در بالا یک جمله یا جملاتی تحت عنوان آیه و آیات زمزمه نکرده است. پیامبران به اصطلاح عللعظم حاصل احساسات و افکار و خیالات و اوهامات و بطور کای نتیجه اندیشه های خود را به کلام خداوند چسبانده اند که نام آنان به همراه نام خداوند در طول تاریخ در ذهن و خاطره انسان پایدار و زنده بماند و بر سرزبان انسان جاری باشد و از آن طریق به شهرت قبیله ای، محلی، ایالتی و ولایتی و ملی و بین المللی برسد. همچنین این حقیر بر این باور است که یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی و مذهبی توسط خداوند متعال بر گردن و دوش و گرده انسان نهاده نشده است بلکه توسط انبیاء و آنهم با هدف اشاره شده در بالا. در زندگی های بعدی که هرکدام در سطوح برتر و عالی تری به ظهور خواهند رسید، همگی ما شاهد خواهد خواهیم بود که آیا پیامبران در بیان اندیشه های خویش در قالب کتب دینی چوپانان راستگو یا دروغ گو بوده اند ؟ این حقیر در این باره هیچ گونه شک و تردیدی در خود راه نمی دهم. باور من هم مثل باور پیامبران عظیم و الشان نه قابل اثبات است و نه قابل رد. لذا پیشاپیش حرف دل پیامبران را حقیقت مطلق یا دروغ پنداشتن، هردو غیر معقول و مخالف منطق حقیقی میباشد. نتیجه اینکه مفید تر خواهد بود که همیشه بین باور و اعتقاد دینی و دانش و شناخت علمی تمیز قائل شویم. خداوند را میتوان هم از دیدگاه دینی و هم از دیدگاه علمی نگریست. چیزی که برای این حقیر یک امر مسلم و برهان قاطع است ، این است که دین هیچ ربطی به خدا ندارد بلکه اندیشه دینی در اصل و اساس ایجاد یک قدرت سازمان داده شده در رقابت با قدرت سیاسی و نظامی فرمان روایان زمینی تحت سرپرستی و فرماندهی پیامبران و اولیا آنان بوده است. هنوز که هنوز است این رقابت و مبارزه بر سر دست یازی به تصاحب قدرت سیاسی به پایان نرسیده است.

برتر ازاین


کلمات دیگر: