زنجیره
فارسی به انگلیسی
chain mark, chain-work, milling, ripple
chain, continuum, daisy chain, range, serial, series, spectrum, string, tissue, train
مترادف و متضاد
تسلسل، زنجیره، پیوستگان، رشته مسلسل
فرهنگ فارسی
هرچیزشبیه به زنجیر، حاشیه واطراف چیزی
( صفت ) ۱ - هر چیز شبیه به زنجیر . ۲ - حاشیه ای که به شکل زنجیر در اطراف سکه و غیره آویزند . ۳ - حاشیه کاتبی و جز آن که بدوزند . ۴ - رشته گلابتون که با ابریشم تابند و گرد لباس دوزند .
( صفت ) ۱ - هر چیز شبیه به زنجیر . ۲ - حاشیه ای که به شکل زنجیر در اطراف سکه و غیره آویزند . ۳ - حاشیه کاتبی و جز آن که بدوزند . ۴ - رشته گلابتون که با ابریشم تابند و گرد لباس دوزند .
فرهنگ معین
(زَ رِ ) (اِ. ) ۱ - رشته ، هر چیز شبیه به زنجیر. ۲ - چرخه ، مجموع فرایندهای مرتبط با هم . ۳ - شیارهای لبة سکه .
لغت نامه دهخدا
( زنجیرة ) زنجیرة. [ زَ رَ ] ( ع اِ ) زنجیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به زنجیر شود.
زنجیره. [ زَ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) هر چیز مانا به زنجیر. ( ناظم الاطباء ). هر چیز شبیه به زنجیر. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زآن زلف که ازحلقه همه زنجیرست
عمری است که بر من غم و سودا چیرست.
محمدبن نصیر ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
|| زنجیر خرد. آنچه چون زنجیری بر کنار ظرفی به زینت کنند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || نوعی گره های پیاپی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || تسلسل. دور تسلسل. ( ایضاً ). || دندانه ها که پیرامون مسکوک زرین یا سیمین کنند. تضاریس کنار قران و لیره و امثال آن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). حاشیه ای که به شکل زنجیر در اطراف سکه و غیره آویزند. ( فرهنگ فارسی معین ). || حاشیه و کناره گرداگرد تصویر. ( ناظم الاطباء ). || حاشیه کاتبی وغیره که بدوزند. ( آنندراج ) ( از فرهنگ فارسی معین ) :
جز مشق جنون بر دل آواره من نیست
مسطر زدم از رشته زنجیره ورق را.
چون کاتبی ساده که زنجیره ندارد.
دیوانه ایم بر ما،باشد لباس زندان
زنجیر گردن ماست ، زنجیره گریبان.
- زنجیره بستن ؛ پیدا آمدن حبابهای خرد در گرداگرد شراب در ساغر و جز آن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || سلسله. رشته : زنجیره کوههای زاگرس ؛ سلسله کوههای زاگرس. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
زنجیره. [ زَرَ / رِ ] ( اِخ ) از طسوج قاساق. ( تاریخ قم ص 114 ).
زنجیره. [ زَ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) هر چیز مانا به زنجیر. ( ناظم الاطباء ). هر چیز شبیه به زنجیر. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زآن زلف که ازحلقه همه زنجیرست
عمری است که بر من غم و سودا چیرست.
محمدبن نصیر ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
|| زنجیر خرد. آنچه چون زنجیری بر کنار ظرفی به زینت کنند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || نوعی گره های پیاپی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || تسلسل. دور تسلسل. ( ایضاً ). || دندانه ها که پیرامون مسکوک زرین یا سیمین کنند. تضاریس کنار قران و لیره و امثال آن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). حاشیه ای که به شکل زنجیر در اطراف سکه و غیره آویزند. ( فرهنگ فارسی معین ). || حاشیه و کناره گرداگرد تصویر. ( ناظم الاطباء ). || حاشیه کاتبی وغیره که بدوزند. ( آنندراج ) ( از فرهنگ فارسی معین ) :
جز مشق جنون بر دل آواره من نیست
مسطر زدم از رشته زنجیره ورق را.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
بی حاشیه رنگین نشود نسخه کاتب چون کاتبی ساده که زنجیره ندارد.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
|| نقطه های سپیدی که برروی ناخن پدید می آیند. ( ناظم الاطباء ). || رشته گلابتون که با ابریشم تا بند و گرد لباس دوزند. ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). وجاهای دیگر نیز دوزند و در هندوستان کور به کاف تازی و رای مهمله و واو مجهول خوانند و قور به قاف لهجه بعضی است. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) : و طرازی سخت باریک و زنجیره بزرگ و کمری از هزار مثقال... ( تاریخ بیهقی چ غنی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).دیوانه ایم بر ما،باشد لباس زندان
زنجیر گردن ماست ، زنجیره گریبان.
میر محمدطاهر حسنی ( از آنندراج ).
|| حبابهای خرد و بهم پیوسته پیرامون جام شراب و جز آن. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ).دایره هایی که بر روی سطح آب متشکل می شوند. ( ناظم الاطباء ).- زنجیره بستن ؛ پیدا آمدن حبابهای خرد در گرداگرد شراب در ساغر و جز آن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || سلسله. رشته : زنجیره کوههای زاگرس ؛ سلسله کوههای زاگرس. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
زنجیره. [ زَرَ / رِ ] ( اِخ ) از طسوج قاساق. ( تاریخ قم ص 114 ).
زنجیره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) هر چیز مانا به زنجیر. (ناظم الاطباء). هر چیز شبیه به زنجیر. (فرهنگ فارسی معین ) :
زآن زلف که ازحلقه همه زنجیرست
عمری است که بر من غم و سودا چیرست .
محمدبن نصیر (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| زنجیر خرد. آنچه چون زنجیری بر کنار ظرفی به زینت کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || نوعی گره های پیاپی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || تسلسل . دور تسلسل . (ایضاً). || دندانه ها که پیرامون مسکوک زرین یا سیمین کنند. تضاریس کنار قران و لیره و امثال آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حاشیه ای که به شکل زنجیر در اطراف سکه و غیره آویزند. (فرهنگ فارسی معین ). || حاشیه و کناره ٔ گرداگرد تصویر. (ناظم الاطباء). || حاشیه ٔ کاتبی وغیره که بدوزند. (آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ) :
جز مشق جنون بر دل آواره ٔ من نیست
مسطر زدم از رشته ٔ زنجیره ورق را.
بی حاشیه رنگین نشود نسخه ٔ کاتب
چون کاتبی ساده که زنجیره ندارد.
|| نقطه های سپیدی که برروی ناخن پدید می آیند. (ناظم الاطباء). || رشته ٔ گلابتون که با ابریشم تا بند و گرد لباس دوزند. (از بهار عجم ) (از آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). وجاهای دیگر نیز دوزند و در هندوستان کور به کاف تازی و رای مهمله و واو مجهول خوانند و قور به قاف لهجه ٔ بعضی است . (بهار عجم ) (آنندراج ) : و طرازی سخت باریک و زنجیره ٔ بزرگ و کمری از هزار مثقال ... (تاریخ بیهقی چ غنی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
دیوانه ایم بر ما،باشد لباس زندان
زنجیر گردن ماست ، زنجیره ٔ گریبان .
|| حبابهای خرد و بهم پیوسته پیرامون جام شراب و جز آن . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا).دایره هایی که بر روی سطح آب متشکل می شوند. (ناظم الاطباء).
- زنجیره بستن ؛ پیدا آمدن حبابهای خرد در گرداگرد شراب در ساغر و جز آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || سلسله . رشته : زنجیره ٔ کوههای زاگرس ؛ سلسله ٔ کوههای زاگرس . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زآن زلف که ازحلقه همه زنجیرست
عمری است که بر من غم و سودا چیرست .
محمدبن نصیر (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| زنجیر خرد. آنچه چون زنجیری بر کنار ظرفی به زینت کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || نوعی گره های پیاپی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || تسلسل . دور تسلسل . (ایضاً). || دندانه ها که پیرامون مسکوک زرین یا سیمین کنند. تضاریس کنار قران و لیره و امثال آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حاشیه ای که به شکل زنجیر در اطراف سکه و غیره آویزند. (فرهنگ فارسی معین ). || حاشیه و کناره ٔ گرداگرد تصویر. (ناظم الاطباء). || حاشیه ٔ کاتبی وغیره که بدوزند. (آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ) :
جز مشق جنون بر دل آواره ٔ من نیست
مسطر زدم از رشته ٔ زنجیره ورق را.
محسن تأثیر (از آنندراج ).
بی حاشیه رنگین نشود نسخه ٔ کاتب
چون کاتبی ساده که زنجیره ندارد.
محسن تأثیر (از آنندراج ).
|| نقطه های سپیدی که برروی ناخن پدید می آیند. (ناظم الاطباء). || رشته ٔ گلابتون که با ابریشم تا بند و گرد لباس دوزند. (از بهار عجم ) (از آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). وجاهای دیگر نیز دوزند و در هندوستان کور به کاف تازی و رای مهمله و واو مجهول خوانند و قور به قاف لهجه ٔ بعضی است . (بهار عجم ) (آنندراج ) : و طرازی سخت باریک و زنجیره ٔ بزرگ و کمری از هزار مثقال ... (تاریخ بیهقی چ غنی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
دیوانه ایم بر ما،باشد لباس زندان
زنجیر گردن ماست ، زنجیره ٔ گریبان .
میر محمدطاهر حسنی (از آنندراج ).
|| حبابهای خرد و بهم پیوسته پیرامون جام شراب و جز آن . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا).دایره هایی که بر روی سطح آب متشکل می شوند. (ناظم الاطباء).
- زنجیره بستن ؛ پیدا آمدن حبابهای خرد در گرداگرد شراب در ساغر و جز آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || سلسله . رشته : زنجیره ٔ کوههای زاگرس ؛ سلسله ٔ کوههای زاگرس . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زنجیره . [ زَ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قره قویون است که در بخش حومه ٔ شهرستان ماکو واقع است و 121 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
زنجیره . [ زَرَ / رِ ] (اِخ ) از طسوج قاساق . (تاریخ قم ص 114).
زنجیرة. [ زَ رَ ] (ع اِ) زنجیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به زنجیر شود.
زنجیره . [ زَ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان یامچی است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 875 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
فرهنگ عمید
۱. هرچیز شبیه زنجیر.
۲. [مجاز] حاشیه ای که در اطراف چیزی خصوصاً سکه های فلزی به شکل زنجیر درست می شود.
۲. [مجاز] حاشیه ای که در اطراف چیزی خصوصاً سکه های فلزی به شکل زنجیر درست می شود.
دانشنامه عمومی
زنجیره ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
زنجیره (ماکو)
زنجیره (مرند)
زنجیره (ماکو)
زنجیره (مرند)
wiki: بخش مرکزی شهرستان مرند در استان آذربایجان شرقی ایران است.
این روستا در دهستان کشکسرای قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲٬۴۸۶ نفر (۵۲۴خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان کشکسرای قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲٬۴۸۶ نفر (۵۲۴خانوار) بوده است.
wiki: زنجیره (مرند)
فرهنگستان زبان و ادب
{catenary , alysoid, chainette} [ریاضی] خم حاصل از آویزان کردن یک زنجیر یکنواخت از دو سر آن
{serial} [عمومی] آنچه مجموعه ای را بسازد یا متعلق به مجموعه ای باشد
{serial} [عمومی] آنچه مجموعه ای را بسازد یا متعلق به مجموعه ای باشد
جدول کلمات
سریال
پیشنهاد کاربران
سری، سلسله
کلمات دیگر: