کلمه جو
صفحه اصلی

رزمجو

فارسی به انگلیسی

belligerent, martial, warlike

belligerent, martial


belligerent


فرهنگ اسم ها

اسم: رزمجو (پسر) (فارسی) (تلفظ: razm ju) (فارسی: رَزمجو) (انگلیسی: razm ju)
معنی: جنگجو، دلیر، ( به مجاز ) دلیر و شجاع

(تلفظ: razm ju) جنگجو ؛ (به مجاز) دلیر و شجاع .


مترادف و متضاد

warrior (اسم)
مبارز، جنگجو، سلحشور، دلاور، مجاهد، محارب، جنگ کننده، رزمجو، جنگاور، مرد جنگی

warlike (صفت)
ستیزه جو، ستیز گر، جنگی، جنگ دوست، رزمجو، امادهجنگ

فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) جنگجو.

لغت نامه دهخدا

رزمجو. [ رَ ] ( نف مرکب ) رزم جوینده. رزمجوی. آنکه آرزومند جنگ و نبرد است. جنگجو. ( فرهنگ فارسی معین ). رزمخواه. کسی که آرزومند جنگ و نبرد باشد. ( ناظم الاطباء ). رزم آور. جنگاور :
چو بشنید رستم پراندیشه شد
دل رزمجویش چو یک بیشه شد.
فردوسی.
ز سر تا میانش بدو نیم کرد
دل رزم جویان پر ازبیم کرد.
فردوسی.
ببر نامداران دژ ده هزار
همه رزم جویان خنجرگذار.
فردوسی.
و رجوع به رزمجوی و رزمخواه شود.

فرهنگ عمید

رزم جونده، رزم خواه، جنگجو.


کلمات دیگر: