کلمه جو
صفحه اصلی

زهدان نهادن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - عاجز شدن در جنگ . ۲ - اعتراف کردن بر کم فهمی و سستی خود .

فرهنگ معین

( ~. نَ دَ ) (مص ل . ) کنایه از: عاجز شدن در جنگ .

لغت نامه دهخدا

زهدان نهادن. [ زِ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از عاجز شدن در جنگ و بحث. || مقر شدن و اعتراف نمودن بر سستی و کم فهمی خود. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج )( رشیدی ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ).


کلمات دیگر: