کلمه جو
صفحه اصلی

کرامه

عربی به فارسی

بزرگي , جاه , شان , مقام , رتبه , وقار


فرهنگ فارسی

جوانمرد گردیدن و با مروت شدن یا بسیار باران گردیدن ابر

لغت نامه دهخدا

کرامة. [ ک َ م َ ] (اِخ ) ابن ثابت . اختلاف است درصحبت وی با نبی صلی اﷲ علیه و سلم . (منتهی الارب ).


کرامة. [ ک َ م َ ] (اِخ ) ابوریطه کرامة المذحجی صحابی است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابوریطه شود.


کرامة. [ ک َ م َ ] (اِخ ) نام جد محمدبن عثمان شیخ بخاری . (منتهی الارب ).


کرامة. [ ک َ م َ ] (ع اِ) سرپوش خم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشش سر خم و یقال حمل الیه الکرامة و هو مثل النُزُل . قال الجوهری «و سألت عنه فی البادیة» فلم یعرف . (از اقرب الموارد). || (اِمص )بزرگی و ارجمندی ، اسم است اکرام را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : له علی کرامة؛ ای عزازة (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)؛ مر او راست بر من اعزاز و اکرامی . (ناظم الاطباء). یقال : افعل کذا و کرامة لک ؛ یعنی کردم این کار را جهت اکرام تو کُرماً و کُرمة و کُرمة عین و کُرُماناً کذلک و لا اظهر له فعلاً. (منتهی الارب ). و کرامة منصوب است چون مفعول مطلق است و عاملش محذوف است وجوباً. (از اقرب الموارد). || در تعریفات آمده است که کرامة ظهور امری خارق عادت است ازقبل شخصی غیر مقارن برای دعوی نبوت ، پس آنچه مقرون به ایمان و عمل صالح نباشد استدراج است و آنچه به دعوی نبوت باشد معجزه است . (از اقرب الموارد).


کرامة. [ ک َ م َ ] (ع مص ) جوانمرد گردیدن و بامروت شدن . (از منتهی الارب ). نفیس و عزیز شدن . (از اقرب الموارد). || بسیارباران گردیدن ابر. (منتهی الارب ). باران آوردن ابر. (از اقرب الموارد). || نیرو داده شدن زمین پس نیکو رویانیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بخشیدن بسهولت ، ضد لُؤم . (از اقرب الموارد). کَرَم . کَرَمة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به کرم ، کرمة و کرامت شود.


کرامه. [ ک َ م َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان میانه. کوهستانی و معتدل و سکنه آن 266 تن است. آب آن از چشمه ، محصولش غلات ، حبوب ، برنج و پنبه و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

دانشنامه عمومی

کرامه یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان کله بوز شرقی بخش مرکزی شهرستان میانه واقع شده است.


کلمات دیگر: