( صفت ) منسوب به کرام پیرو کرامیه : [ ... دیگر گروه متکلمانند از معتزله و کرامی ... ] . ( جامع الحکمتین )
کرامی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کرامی. [ ک ِ ] ( ص ) شریفتر. پاک نژادتر. محترم. باعزت. بااحترام. || گران. باقیمت. گرانمایه. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ).
کرامی. [ ک َ / ک َرْ را ] ( ص نسبی ) انتسابی است به ابوعبداﷲ محمدبن کرام نیشابوری. ( الانساب سمعانی ). منسوب به فرقه کرامیه. ( یادداشت مؤلف ) :
دیگر گروه متکلماننداز معتزله و کرامی... ( جامع الحکمتین ص 33 ).
باب ورا کرامی خوانی و ننگری
تا زین سخن که گفتی باشد برون شوی.
کرامی. [ ] ( اِخ ) پسر خورشید که به خدمت حسام الدین سوهلی حاکم لر کوچک رفت و مرتبه بلند یافت. رجوع به تاریخ گزیده ص 584 شود.
کرامی. [ ک َ / ک َرْ را ] ( ص نسبی ) انتسابی است به ابوعبداﷲ محمدبن کرام نیشابوری. ( الانساب سمعانی ). منسوب به فرقه کرامیه. ( یادداشت مؤلف ) :
دیگر گروه متکلماننداز معتزله و کرامی... ( جامع الحکمتین ص 33 ).
باب ورا کرامی خوانی و ننگری
تا زین سخن که گفتی باشد برون شوی.
سوزنی.
رجوع به کرامیه و کرامیان شود.کرامی. [ ] ( اِخ ) پسر خورشید که به خدمت حسام الدین سوهلی حاکم لر کوچک رفت و مرتبه بلند یافت. رجوع به تاریخ گزیده ص 584 شود.
کرامی . [ ] (اِخ ) پسر خورشید که به خدمت حسام الدین سوهلی حاکم لر کوچک رفت و مرتبه ٔ بلند یافت . رجوع به تاریخ گزیده ص 584 شود.
کرامی . [ ک َ / ک َرْ را ] (ص نسبی ) انتسابی است به ابوعبداﷲ محمدبن کرام نیشابوری . (الانساب سمعانی ). منسوب به فرقه ٔ کرامیه . (یادداشت مؤلف ) :
دیگر گروه متکلماننداز معتزله و کرامی ... (جامع الحکمتین ص 33).
باب ورا کرامی خوانی و ننگری
تا زین سخن که گفتی باشد برون شوی .
رجوع به کرامیه و کرامیان شود.
دیگر گروه متکلماننداز معتزله و کرامی ... (جامع الحکمتین ص 33).
باب ورا کرامی خوانی و ننگری
تا زین سخن که گفتی باشد برون شوی .
سوزنی .
رجوع به کرامیه و کرامیان شود.
کرامی . [ ک ِ ] (ص ) شریفتر. پاک نژادتر. محترم . باعزت . بااحترام . || گران . باقیمت . گرانمایه . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
کلمات دیگر: