شکایت کردن
گله بردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گله بردن. [ گ ِل َ / ل ِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) شکایت کردن :
گله از دست ستمکاره به سلطان گویند
چون ستمکاره تو باشی گله پیش که بریم ؟
کجا برم گله از دست پادشاه ولایت ؟
گله از دست ستمکاره به سلطان گویند
چون ستمکاره تو باشی گله پیش که بریم ؟
سعدی ( صاحبیه ).
بهیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن کجا برم گله از دست پادشاه ولایت ؟
سعدی ( طیبات ).
کلمات دیگر: