کلمه جو
صفحه اصلی

کرای

فرهنگ فارسی

مزد، اجرت، پولی که مستاجربابت اجاره خانه یادواب میدهد، کرایه
کرایه . وجه کرایه

لغت نامه دهخدا

کرای. [ ک ِ ] ( از ع ، اِ ) کرایه. وجه کرایه مال. ( یادداشت مؤلف ) : خرج راه و نفقه و کرای ندارم. ( تاریخ بخارا ). خود را ملامت کردن ساخت و بدان قانع شد که کرای خر بر وی زیان نبود. ( سندبادنامه ص 302 ). رجوع به کرایه ، کرا و کراء شود.

دانشنامه عمومی

کرای بالاترین درجه تقسیمات کشوری در جمهوری چک و اسلواکی است. این کلمه معمولاً به استان، ناحیه یا منطقه ترجمه می شود. هر چند که معنی صحیح آن، بخشی از کشور یا بخشی حاشیه ای از کشور می باشد. در روسیه، ۹ واحد از تقسیم بندی های فدرال، کرای خوانده می شوند.


کلمات دیگر: