به مزد گرفتن . کرا کردن
کرای کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کرای کردن. [ ک ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به مزد گرفتن. کرا کردن. || ارزیدن. قابلیت داشتن. سزاوار بودن. ( از یادداشت مؤلف ). لایق مراتب چیزی بودن. ( آنندراج ). ارزیدن :
بیهوده چند محنت عالم توان کشید
عالم کرای این همه محنت نمی کند.
بیهوده چند محنت عالم توان کشید
عالم کرای این همه محنت نمی کند.
میرزا صادق ( از آنندراج ).
رجوع به کرا کردن و کرایه شود.کلمات دیگر: