کلمه جو
صفحه اصلی

سرازیری


مترادف سرازیری : درکه، سراشیبی، شیب، نشیب

متضاد سرازیری : فراز، سربالایی

فارسی به انگلیسی

chute, declension, declination, decline, declivity, descent, dip, downgrade, fall, inclination, incline, slope, tilt, tip


chute, declension, declination, decline, declivity, descent, dip, downgrade, fall, inclination, incline, slope, tilt, tip, downhill

declivity, slope, downhill


فارسی به عربی

انحدار , انخفاض , منحدر , نزعة , هبوط

مترادف و متضاد

slide (اسم)
ریزش، سر، سرازیری، سراشیبی، کشو، لغزش، لغزنده، سرسره، اسباب لغزنده، پس وپیش رونده، توسراندنی، تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری

slant (اسم)
کج، نظر، سطح اریب، کجی، شیب، سرازیری، سراشیبی، نگاه کج، خط کج

slope (اسم)
انحراف، کجی، شیب، سرازیری، سراشیبی، زمین سراشیب، سرزیری

tilt (اسم)
شتاب، تمایل، برخورد، زد و خورد، پرتاب، کجی، شیب، سرازیری، مسابقه نیزه سواری، شمشیربازی سواره در قرون وسطی

downhill (اسم)
نشیب، سینه کش، انحطاط، سرازیری، سراشیبی، سرپایینی

declivity (اسم)
سینه کش، شیب، سرازیری، سراشیبی

descent (اسم)
نژاد، سرازیری، نزول، هبوط

pitch (اسم)
اوج، درجه، پرتاب، استقرار، سرازیری، گام، پلکان، زیر و بمی صدا، قیر، دانگ صدا، لباب، ضربت با چوگان، اوج پرواز، جای شیب

درکه، سراشیبی، شیب، نشیب ≠ فراز، سربالایی


فرهنگ فارسی

۱ - سرازیر شدن سراشیبی دارای شیب بودن . یا سرازیری قبر . سرازیر شدن مرده به هنگام دفن . ۲ - سراشیب شیب .
نشیب مقابل فراز : هر سرازیری یک سر بالایی دارد .

فرهنگ معین

( ~ . ) ۱ - (حامص . ) سراشیبی . ۲ - (اِ. ) سراشیب .

لغت نامه دهخدا

سرازیری. [ س َ ] ( حامص مرکب ، اِ مرکب ) نشیب ، مقابل فراز.
- امثال :
هر سرازیری یک سربالایی دارد.

فرهنگ عمید

۱. سراشیبی، شیب داری.
۲. راهی که رو به نشیب برود.

واژه نامه بختیاریکا

( سر آ زیری ) سربه زیری؛ شرم؛ سر افکندگی
تُرِزیری؛ دَره زیری؛ کُت زیر

جدول کلمات

شیب

پیشنهاد کاربران

نشیب

درکه، سراشیبی، شیب، نشیب

سراشیبی. . .


کلمات دیگر: