کلمه جو
صفحه اصلی

ستیزه جو


مترادف ستیزه جو : پیکارجو، پیکارگر، ستیهنده، جنگجو، پرخاشگر، جنگ طلب، ستیزه گر، ستیزا، عربده جو، غوغاگر، مبارزطلب، متخاصم، لجوج، سرکش، عاصی، نافرمان، طاعی

متضاد ستیزه جو : صلح طلب، آشتی جو، آشتی خواه

فارسی به انگلیسی

combative, militant, pugnacious, scrappy, swashbuckler


combative, militant, pugnacious, scrappy, swashbuckler, quarrelsome

quarrelsome


فارسی به عربی

عنید

مترادف و متضاد

ass (اسم)
ستیزه جو، ستیز گر، الاغ، خر

bullhead (اسم)
ستیزه جو، ستیز گر، ادم کودن و سرسخت، انواع ماهیان سر بزرگ

barrator (اسم)
ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، قاضی رشوه گیر، قلدور، دعوایی، اهل نزاع، رشوه خوار، ستیز جو

bullet head (اسم)
ستیزه جو، ستیز گر

hector (اسم)
ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، ستیز جو، خودستا، ادم گردن فراز

pettifogger (اسم)
ستیزه جو، ستیز گر، ستیز جو

rooster (اسم)
ستیزه جو، ستیز گر، ستیز جو، خروس، جوجه خروس، ادم ستیزه جو

teaser (اسم)
ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، ستیز جو، اذیت کننده، شانه کننده پشم

contestant (اسم)
عدو، ستیزه جو، مسابقه دهنده

mule (اسم)
ستیزه جو، قاطر

petulant (صفت)
ترشرو، کج خلق، ستیزه جو، زود رنج، شرم اور

antagonistic (صفت)
مخالف، ضد، متخاصم، ستیزه جو، خصومت امیز، مخالفت امیز، رقابت امیز، ستیزه گر، ستیز گر

stubborn (صفت)
خیره، ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، سرکش، ستیز جو، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج، سمج

militant (صفت)
ستیزه جو، ستیز گر، فتنه جو، محارب

contentious (صفت)
ستیزه جو، ستیز گر، دعوایی، متنازع فیه، منازع

quarrelsome (صفت)
ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، ستیز جو، پتیاره، جنگار

intractable (صفت)
ستیزه جو، خود سر، سرپیچ، متمرد، لجوج، رام نشدنی، لجوجانه

warlike (صفت)
ستیزه جو، ستیز گر، جنگی، جنگ دوست، رزمجو، امادهجنگ

currish (صفت)
پست، ستیزه جو، غرغر کننده

pettish (صفت)
ترشرو، بد اخلاق، ستیزه جو، زود رنج، جوشی

پیکارجو، پیکارگر، ستیهنده، جنگجو، پرخاشگر، جنگ‌طلب، ستیزه‌گر، ستیزا، عربده‌جو، غوغاگر، مبارزطلب، متخاصم ≠ صلح‌طلب، آشتی‌جو، آشتی‌خواه


لجوج


سرکش، عاصی، نافرمان، طاعی


فرهنگ فارسی

دارای تمایلات خصمانه یا جنگجویانه


فرهنگ عمید

۱. جنگجو.
۲. سرکش.
۳. ناسازگار.
۴. لجوج.

دانشنامه عمومی

جانکش.


ستیزنده.


فرهنگستان زبان و ادب

{belligerent} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] دارای تمایلات خصمانه یا جنگجویانه

پیشنهاد کاربران

محارب


کلمات دیگر: