کلمه جو
صفحه اصلی

صوت


مترادف صوت : آواز، آوا، بانگ، جار، صدا، صفیر، صلا، لحن، ندا

برابر پارسی : آهنگ، آوا، بانگ، سدا

فارسی به انگلیسی

sound, tone, voice, interjection

sound, voice, interjection


sound, tone, voice


فارسی به عربی

اقحام , هاتف

عربی به فارسی

صدا , اوا , سالم , درست , بي عيب , استوار , بي خطر , دقيق , مفهوم , صدا دادن , بنظر رسيدن , بگوش خوردن , بصدا دراوردن , نواختن , زدن , بطور ژرف , کاملا , ژرفاسنجي کردن , گمانه زدن , ادا کردن , راي , اخذ راي , دعا , راي دادن


مترادف و متضاد

sound (اسم)
درست، صدا، بانگ، صوت، اوا

voice (اسم)
صدا، بانگ، صوت، اوا، واک

interjection (اسم)
حرف ندا، صوت، اصوات

phoneme (اسم)
صدا، صوت، اوا، واج، صدای ساده، واگ، حرف صوتی، صدای صوتی

phone (اسم)
صدا، صوت، تلفن، اوا

فرهنگ فارسی

بانگ، آواز، آوا ه، نغمه، آهنگ، آوازی که بگوش رسد، آوازو آهنگی که خواننده یانوازنده خواندیانوازد
( اسم ) ۱ - بانگ آواز جمع : اصوات ۲ - آواز خوش نغمه آهنگ ( موسیقی ) ۳ - شنیدن آواز بوسیله گوش . یا ارتفاع صوت . عده ارتعاشات در ثانیه است . هر چه شماره ارتعاشات در ثانیه بیشتر باشد آن صدا را زیر و هر چه عده ارتعاشات بیشتر باشد آن صدا را زیر و هر چه عده ارتعاشات در ثانیه کمتر باشد آن صدا را بم گویند . گوش انسان معمولا صداهایی را که عده ارتعاشاتشان در ثانیه بین ۱۶ تا ۲٠٠٠٠ باشد می شنود . یا انعکاس صوت . انعکاس و برگشت صداست . مانند صدا کردن در کوه یا سالنی بزرگ و باز شنیدن آن . سبب این امر آنست که صوت پس از برخورد به کوه یا دیوار مقابل ( مانع ) درباره به سوی صدا کننده ( سامع ) بر می گردد . گوش انسان معمولا اثر صوت را تا ۱ / ۱٠ ثانیه در خود حفظ می کند . بنابراین برای تشخیص صوت اصلی از صوت منعکس باید لااقل ۱ / ۱٠ ثانیه بین آنها فاصله باشد و صوت در این مدت ۳۴ متر راه را ( ۱۷ متر رفتن و ۱۷ متر برگشتن ) می پیماید یعنی برای این که صوت اصلی تشخیص داده شود باید فاصله منبع صوت تا مانع ( محل برخورد ) بیش از ۱۷ متر باشد ولی در فاصله کمتر از ۱۷ متر صوت اصلی و منعکس با یکدیگر به گوش می رسد و سبب تقویت صوت ( و به اصطلاح پیچیدن صدا ) میگردد صدا.

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بانگ ، آواز. ۲ - نغمه ، آواز.

لغت نامه دهخدا

صوت. [ ص َ ] ( ع اِ ) آواز. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ). آوا. بانگ. فریاد. ج ، اصوات : درین صورت اگر تو هیچ حرف و صوت میخواهی
مسلم شد که بی معلول نبود علتی تنها.
ناصرخسرو.
به گه صبوح زهره ز فلک همی برآید
ز هوای صوت زارش ز نوای زیر چنگش.
خاقانی.
صوت مرغان بدرد چرخ مگر با دم خویش
بانگ کوس ملک تاجور آمیخته اند.
خاقانی.
همچنانکه مرده ام من قبل موت
ز آن طرف آورده ام من صیت صوت.
مولوی.
از آن زمان که به حافظ رسید صوت حبیب
فضای سینه شوقم هنوز پر ز صداست.
حافظ.
|| آوازه. ذکر خوب. حسن شهرت : انتشر صوته فی الناس ؛ ذکر خوب او بر زبان مردم افتاد. || ( مص ) آواز کردن. ( منتهی الارب ). آواز دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). بانگ کردن. || ( اِ ) آهنگ موسیقی. لحن : وی [ عبدالرحمان قوال ] گفت... امیر محمد این صوت از من بسیار خواستی. ( تاریخ بیهقی ). گفتم : الحق روز این صوت هست ، اما آنرا ایستاده ام تا این نکته دیگر بشنوم و بروم. ( تاریخ بیهقی ). ابراهیم العباس که در فضل و شعر و غنا مشهور بود، این شعر را گفته صوتی ساخته بود. ( تاریخ سلاجقه ). و او این سه بیت انشا کرد و بمطربان داد تا بر آن صوت ساختند،چون بخواندند در طرب آمد. ( تجارب السلف ). || ( اصطلاح فیزیک ) کیفیتی است قائم به هوا که آنرا بصماخ می رساند. ( تعریفات جرجانی ). قرعی است که حادث میشود در هوا از تصادم اجسام بعضی مر بعضی دیگر را. ( رسائل اخوان الصفا ). کیفیتی است که از ارتعاش بالنسبه سریع اجسام تولید میگردد و بوسیله حس سامعه درک میشود. چون بجسمی ضربه ای وارد آوریم ذرات آن مرتعش میگردد. این ارتعاشات در هوای مجاور جسم تولید امواجی مینماید که در تمام جهات بشکل کرات متحدالمرکزی منتشر گشته ، صدا را به گوش میرسانند. مهمترین ناقل صوت هواست و سرعت انتشار صوت در آن در هر ثانیه 340 متر است. سرعت سیر صوت نسبت مستقیم با وزن مخصوص جسم ناقل دارد. بناء علیهذا سرعت آن در مایعات بیش از گازها و در جامدات از دو دسته قبل بیشتر است.

صوة. [ ص ُوْ وَ ] ( ع اِ ) جماعت ددگان. ( منتهی الارب ). || سنگ یا سنگ توده بر راه بجهت نشان. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || زمین بلند درشت. || باد مختلف ، بفارسی باد راغة است. || آواز کوه. ( منتهی الارب ).

صوت . [ ص َ ] (ع اِ) آواز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). آوا. بانگ . فریاد. ج ، اصوات : درین صورت اگر تو هیچ حرف و صوت میخواهی
مسلم شد که بی معلول نبود علتی تنها.

ناصرخسرو.


به گه صبوح زهره ز فلک همی برآید
ز هوای صوت زارش ز نوای زیر چنگش .

خاقانی .


صوت مرغان بدرد چرخ مگر با دم خویش
بانگ کوس ملک تاجور آمیخته اند.

خاقانی .


همچنانکه مرده ام من قبل موت
ز آن طرف آورده ام من صیت صوت .

مولوی .


از آن زمان که به حافظ رسید صوت حبیب
فضای سینه ٔ شوقم هنوز پر ز صداست .

حافظ.


|| آوازه . ذکر خوب . حسن شهرت : انتشر صوته فی الناس ؛ ذکر خوب او بر زبان مردم افتاد. || (مص ) آواز کردن . (منتهی الارب ). آواز دادن . (تاج المصادر بیهقی ). بانگ کردن . || (اِ) آهنگ موسیقی . لحن : وی [ عبدالرحمان قوال ] گفت ... امیر محمد این صوت از من بسیار خواستی . (تاریخ بیهقی ). گفتم : الحق روز این صوت هست ، اما آنرا ایستاده ام تا این نکته ٔ دیگر بشنوم و بروم . (تاریخ بیهقی ). ابراهیم العباس که در فضل و شعر و غنا مشهور بود، این شعر را گفته صوتی ساخته بود. (تاریخ سلاجقه ). و او این سه بیت انشا کرد و بمطربان داد تا بر آن صوت ساختند،چون بخواندند در طرب آمد. (تجارب السلف ). || (اصطلاح فیزیک ) کیفیتی است قائم به هوا که آنرا بصماخ می رساند. (تعریفات جرجانی ). قرعی است که حادث میشود در هوا از تصادم اجسام بعضی مر بعضی دیگر را. (رسائل اخوان الصفا). کیفیتی است که از ارتعاش بالنسبه سریع اجسام تولید میگردد و بوسیله ٔ حس سامعه درک میشود. چون بجسمی ضربه ای وارد آوریم ذرات آن مرتعش میگردد. این ارتعاشات در هوای مجاور جسم تولید امواجی مینماید که در تمام جهات بشکل کرات متحدالمرکزی منتشر گشته ، صدا را به گوش میرسانند. مهمترین ناقل صوت هواست و سرعت انتشار صوت در آن در هر ثانیه 340 متر است . سرعت سیر صوت نسبت مستقیم با وزن مخصوص جسم ناقل دارد. بناء علیهذا سرعت آن در مایعات بیش از گازها و در جامدات از دو دسته ٔ قبل بیشتر است .

فرهنگ عمید

۱. صدا.
۲. (موسیقی ) نغمه، آهنگ.

دانشنامه آزاد فارسی

صوت (زیست شناسی). صوت (زیست شناسی)(voice)
صدای ایجاد شده از دهان، براثر گذر هوا از بین تارهای صوتی۱. در انسان، سینوس ۲های توخالی صورت صدا را تقویت می کنند. صدا براثر حرکات لب ها، زبان، و گونه ها تغییر می کند.
vocal cordssinuses

صوت (موسیقی). اصطلاحی در موسیقی قدیم ایران و نوع دوم از هفده لحن موزون و آن آهنگی همراه شعر است که دارای یک خانۀ مکرر بوده است (بیت یا جمله ای که به تناسب در جای خود تکرار می شده است). صوت انسان به چهار بخش تقسیم می شود: سوپرانو، تنور، آلتو، و باس. هر صوت موسیقی دارای ویژگی هایی است که عبارت اند از: ارتفاع یا زیر و بَمی، کشش یا طول زمانی هر صدا، زنگ یا تمبر یا رنگ، شدت، و سنگینی که در موسیقی به سه شکل است: الف) حرکت یا موومان؛ ب) سازبندی ارکستر؛ ج) جنس یا کیفیت اصوات سازها.

فرهنگستان زبان و ادب

{interjection} [زبان شناسی] یکی از اجزای کلام که حالت ذهنی و عاطفی گوینده را می رساند و با دیگر اجزای جمله رابطۀ نحوی ندارد
{sound} [فیزیک] آشفتگی هایی مانند تغییر فشار که به صورت موج در محیطی مادی منتشر می شود
[موسیقی] ← صدا 2

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صَوْتِ: صدا
معنی سَوْطَ: شلّاق - تازیانه
معنی مَا یَنطِقُ: سخن نمی گوید (کلمه منطق و نیز کلمه نطق هر دو به معنای صوت یا صوتهای متعارفی است که از حروفی تشکیل یافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنیهایی که منظور نظر ناطق است دلالت میکند و در اصطلاح ، این صوتها را کلام میگویند )
معنی مَا یَنطِقُونَ: سخن نمی گویند (در عبارت "مَا هَـٰؤُلَاءِ یَنطِقُونَ " .کلمه منطق و نیز کلمه نطق هر دو به معنای صوت یا صوتهای متعارفی است که از حروفی تشکیل یافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنیهایی که منظور نظر ناطق است دلالت میکند و در اصطلاح ، این صوتها را کلام می...
معنی مَنطِقَ: سخن گفتن - کلام (کلمه منطق و نیز کلمه نطق هر دو به معنای صوت یا صوتهای متعارفی است که از حروفی تشکیل یافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنیهایی که منظور نظر ناطق است دلالت میکند و در اصطلاح ، این صوتها را کلام میگویند )
معنی لَا یَنطِقُونَ: سخن نمی گویند(کلمه منطق و نیز کلمه نطق هر دو به معنای صوت یا صوتهای متعارفی است که از حروفی تشکیل یافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنیهایی که منظور نظر ناطق است دلالت میکند و در اصطلاح ، این صوتها را کلام میگویند )
معنی یَغْضُضْنَ: چشم فرو بندند - نظر کوتاه کنند (کلمه غض به معنای روی هم نهادن پلکهای چشم است و اگر در مورد صوت به کار رود به معنی آهسته کردن صداست در عبارتهای "قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ "و"یَغْضُضْنَ" منظور این است که اگر بی اختیار و یا از ر...
معنی یَغُضُّواْ: چشم فرو بندند - نظر کوتاه کنند (کلمه غض به معنای روی هم نهادن پلکهای چشم است و اگر در مورد صوت به کار رود به معنی آهسته کردن صداست در عبارتهای "قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ "و"یَغْضُضْنَ" منظور این است که اگر بی اختیار و یا از ر...
معنی ﭐدْعُ: بخوان(دعاء و نیز کلمه دعوت به معنای معطوف کردن توجه و نظر شخص دعوت شده است به سوی چیزی که آن شخص دعوت شده و این کلمه معنائی عمومیتر از کلمه نداء دارد ، برای اینکه نداء مختص به باب لفظ و صوت است ، ولی دعاء ، هم شامل دعوت کردن بوسیله لفظ میشود و هم شام...
معنی دَعَا: خواند-طلب کرد(دعاء و نیز کلمه دعوت به معنای معطوف کردن توجه و نظر شخص دعوت شده است به سوی چیزی که آن شخص دعوت شده و این کلمه معنائی عمومیتر از کلمه نداء دارد ، برای اینکه نداء مختص به باب لفظ و صوت است ، ولی دعاء ، هم شامل دعوت کردن بوسیله لفظ میشود ...
ریشه کلمه:
صوت (۸ بار)

صدا. . راستی ناپسندترین صداها صدای خران است جمع آن اصوات است. در آیه . بوسوسه شیطان صوت شیطان اطلاق شده و از آیه . روشن می‏شود که در پیش رسول خدا «صلی اللّه علیه و آله» باید به آرامی صحبت کرد و صدا حتماً باید بلندتر از صدای آن حضرت نباشد چنان که بعد از علم به حکم نمی‏شود آن حضرت را از پشت دیوار و غیره صدا کرد باید صبر نمود تا خود تشریف بیاورد .

جدول کلمات

بانگ , آواز

پیشنهاد کاربران

بانگ

شبه جمله ( در دستور زبان ) ، برای بیان حالات روحی و درونی چون شادی، تعجب، درد، افسوس و مانند آن ها از کلماتی همچون به، وه، آه، آوخ و جزء آن ها استفاده می شود که به آن شبه جمله یا صوت می گویند. در فرهنگ لغت ( لغتنامه ) برای نشان دادن صوت، خود کلمه ی"صوت" را می نویسند یا از علامت اختصاری "صت" استفاده می کنند.



آواز، آوا، بانگ، جار، صدا، صفیر، صلا، لحن، ندا

صوت
واژه ای اَرَبیده وپارسی و سورَتی دیگر از :
سوت


کلمات دیگر: