کلمه جو
صفحه اصلی

عزب


مترادف عزب : بی زن، تنها، فرد، مجرد

متضاد عزب : متاهل

برابر پارسی : بی همسر، تنها، یکه

فارسی به انگلیسی

bachelor, unmarried person, unmarried, single


bachelor, celibate, single, unmarried person, unmarried

bachelor, celibate, single


فارسی به عربی

عازب

مترادف و متضاد

بی‌زن، تنها، فرد، مجرد ≠ متاهل


celibate (اسم)
عزب، شخص بی جفت

bachelor (اسم)
عزب، لیسانسیه، مرد بی زن، زن بی شوهر، باشلیه، دانشیاب

unmarried person (اسم)
عزب

unmarried (صفت)
عزب

celibate (صفت)
مجرد، عزب، بی جفت

single (صفت)
مجرد، تنها، عزب، فردی، تک، فرد، واحد، منفرد، انفرادی، تک و توک، یک نفری، یک لا، یک رشته

فرهنگ فارسی

مردبیی زن، مردیازن بی کس وتنها
۱ - مرد یا زن تنها . ۲ - مرد بی زن مجرد جمع عزاب .
غایب شدن شوی زن در ایام ظهر خالی و ویران گردیدن زمین

فرهنگ معین

(عَ زَ ) [ ع . ] (ص . ) مرد یا زن تنها و مجرّد. ج . عزاب .

لغت نامه دهخدا

عزب . [ع َ ] (ع مص ) غایب شدن شوی زن در ایام طهر. (از منتهی الارب ): عزب طهر المراءة؛ همسر آن زن از وی غایب شد. (از اقرب الموارد). عُزوب . رجوع به عزوب شود. || خالی و ویران گردیدن زمین . (از منتهی الارب ): عزبت الارض ؛ آن سرزمین خالی از سکنه شد، خواه حاصلخیز باشد و خواه بی حاصل و خشک . (از اقرب الموارد). عُزوب . رجوع به عزوب شود.


عزب. [ع َ ] ( ع مص ) غایب شدن شوی زن در ایام طهر. ( از منتهی الارب ): عزب طهر المراءة؛ همسر آن زن از وی غایب شد. ( از اقرب الموارد ). عُزوب. رجوع به عزوب شود. || خالی و ویران گردیدن زمین. ( از منتهی الارب ): عزبت الارض ؛ آن سرزمین خالی از سکنه شد، خواه حاصلخیز باشد و خواه بی حاصل و خشک. ( از اقرب الموارد ). عُزوب. رجوع به عزوب شود.

عزب.[ ع َ زَ ] ( ع ص ) مرد بی زن ، و آن به سبب انفراد و تنهایی اوست. و زن بی شوی. ( از منتهی الارب ). آنکه او راخانواده و اهل نباشد، از مردان و از زنان. و گویند عزب ، مرد بی خانواده و اهل است و عزبة زن بی شوی. ( ازاقرب الموارد ). جمع آن در مذکر عُزّاب به اعتبار اصل آن که عازب است ، و أعزاب به اعتبار لفظ آن. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). در تداول فارسی زبانان ، مرد بی زن. ( دهار ). مرد ناکدخدا و مجرد و آنکه زن اختیار نکرده باشد. ( ناظم الاطباء ). مجرد :
نه یکی و نه دو و نه سه و هشتاد و دویست
هرگز این دخت بسودن نتواند عزبی.
منوچهری.
ای پسر گیتی زنی رعناست بس غرچه فریب
فتنه سازد خویشتن را چون به دست آرد عزب.
ناصرخسرو.
فارغ از آبستنی روز و شب
نامیه عنین و طبیعت عزب.
نظامی.
من گُرْسنه در برابرم سفره نان
همچون عزبم بر در حمام زنان.
سعدی.
عزب را نکوهش کند خرده بین
که میرنجد از خفت وخیزش زمین.
سعدی.
نسبتی سخت قریب است خدا خیر کناد
دختر رز عزب است و پسر حرص عزب.
درویش واله هروی ( از آنندراج ).
تعزب ؛ عزب شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). تأبد؛ عزب بنشستن. ( تاج المصادر بیهقی ). || محاسب و مستوفی درجه سیُم که از او زیردست تر نباشد. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به عزب باشی و عزب دفتر و عزب نویس شود.

عزب .[ ع َ زَ ] (ع ص ) مرد بی زن ، و آن به سبب انفراد و تنهایی اوست . و زن بی شوی . (از منتهی الارب ). آنکه او راخانواده و اهل نباشد، از مردان و از زنان . و گویند عزب ، مرد بی خانواده و اهل است و عزبة زن بی شوی . (ازاقرب الموارد). جمع آن در مذکر عُزّاب به اعتبار اصل آن که عازب است ، و أعزاب به اعتبار لفظ آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). در تداول فارسی زبانان ، مرد بی زن . (دهار). مرد ناکدخدا و مجرد و آنکه زن اختیار نکرده باشد. (ناظم الاطباء). مجرد :
نه یکی و نه دو و نه سه و هشتاد و دویست
هرگز این دخت بسودن نتواند عزبی .

منوچهری .


ای پسر گیتی زنی رعناست بس غرچه فریب
فتنه سازد خویشتن را چون به دست آرد عزب .

ناصرخسرو.


فارغ از آبستنی روز و شب
نامیه عنین و طبیعت عزب .

نظامی .


من گُرْسنه در برابرم سفره ٔ نان
همچون عزبم بر در حمام زنان .

سعدی .


عزب را نکوهش کند خرده بین
که میرنجد از خفت وخیزش زمین .

سعدی .


نسبتی سخت قریب است خدا خیر کناد
دختر رز عزب است و پسر حرص عزب .

درویش واله هروی (از آنندراج ).


تعزب ؛ عزب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). تأبد؛ عزب بنشستن . (تاج المصادر بیهقی ). || محاسب و مستوفی درجه ٔ سیُم که از او زیردست تر نباشد. (از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به عزب باشی و عزب دفتر و عزب نویس شود.

فرهنگ عمید

ازدواج نکرده، مجرد.

دانشنامه عمومی

عزب (فیلم). عزب (به انگلیسی: The Bachelor) فیلمی محصول سال ۱۹۹۹ به کارگردانی گری سینیور است. در این فیلم کریس اودانل و رنی زلوگر و آرتی لانگی و بروک شیلدز، اد اسنر، هال هالبروک، پیتر اوستینوف، ماریا کری، جیمز کرامول، مارلی شلتن، کاترین تون، استیسی ادواردز، سارا سیلورمن و جنیفر اسپوزیتو بازی کردند.
۵ نوامبر ۱۹۹۹ (۱۹۹۹-11-۰۵)
جیمی شانون (کریس اودانل) با نامزد خود آنی (رنی زلوگر) دچار مشکل شده و حالا آنها می خواهند بدون هم زندگی کنند پس از مدتی ثروت عظیمی به جیمی به ارث می رسد و شرطی برای آن وجود دارد و آن این است که جیمی باید برای رسیدن به ثروت حتماً ازدواج کند او چندین روز برای یافتن همسر مناسب تلاش می کند ولی کسی را پیدا نمی کند.
در نهایت یکی ازدوستان او با دادن آگهی در روزنامه از زنان مجرد می خواهد درصورت تمایل به کلیسا مراجعه کند وجیم ازهمه جا بی خبر خود را در محاصره تعداد زیادی از زنان می بیند که همه با لباس عروس او را محاصره کرده اند و بر سر او دعوا می کنند در نهایت آنی تصمیم به بازگشت می گیرد و این خبر جیم را خوشحال می کند.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:ت

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عذَّبَ: عذاب کرد
معنی عَذْبٌ: آب خوش طعم -آب پاکیزه وخالص
تکرار در قرآن: ۲(بار)
عزوب به معنی غائب شدن، مخفی شدن، دور شدن است. در صحاح گفته: «عزب عنّی فلان: بعدو غاب» در اقرب الموارد گفته: «عزب عنه عزوباً: بعدوغاب و خفی» ، . یعنی از علم و قدرت خدا چیزی دور و غائب نمی‏شود ولو هم وزن ذرّه باشد. مثل: . در نهج البلاغه خطبه 136 فرموده: «حَتّی تَؤُوبَ اِلَی الْعَرَبِ عَوازِبُ اَحْلامِها» تا به عرب غائبات عقول آنها باز گردد و در نامه 45 خطاب به دنیا می‏گوید: «اَعْزُبی عَنّی» از من دور شو این کلمه دوبار در قرآن مجید آمده است.

پیشنهاد کاربران

در پهلوی " وزک ، پیوارگ " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از الوالقاسم پرتو .

مجرد
مثال: کشیشان دیگر حاضر نیستند عزب ( مجرد ) بمانند.

دوری گزیده


کلمات دیگر: