کلمه جو
صفحه اصلی

عقبی


مترادف عقبی : آخرت، اخری، رستاخیز، عقبا، قیامت

متضاد عقبی : دنیا

برابر پارسی : رستاخیز، روز واپسین، جهان دیگر

فارسی به انگلیسی

after, hind, posterior, futurity, life to come, reward or punishment, hinder

futurity, life to come


hinder


after, hind, posterior


فارسی به عربی

اعق , خلفی , ظهر , وعلة

مترادف و متضاد

afterworld (اسم)
عقبی، عالم آخرت، عالم فانی

armageddon (اسم)
عقبی، مبارزهء نهایی

doomsday (اسم)
عقبی، محشر، روز قیامت، روز داوری، روز رستاخیر، روز حساب

last judgment (اسم)
عقبی

judgment day (اسم)
عقبی

requital (اسم)
عقبی، تاوان، ثواب، سزا

retribution (اسم)
عقبی، تلافی، پاداش، کیفری، مجازات، کیفر، سزا

hind (صفت)
عقبی

posterior (صفت)
بعد از، عقبی، عقب تر، موخر، دیرتر، پسی

trailing (صفت)
عقبی

hinder (صفت)
عقبی، پسین، واقع در عقب

retral (صفت)
عقبی، پسین خلفی

back (صفت)
پشت، عقبی، گذشته، بدهی پس افتاده

rearward (صفت)
عقبی، عقب دار

آخرت، اخری، رستاخیز، عقبا، قیامت ≠ دنیا


فرهنگ فارسی

جزا، سزای کردار، آ رهرچیز، پایان وعاقبت امری، آخریت، روزواپسین، جهان دیگر
( اسم ) ۱ - آخرت جهان دیگر . ۲ - روز رستاخیز قیامت .
رضوان بن محمد بن یوسف شافعی مصری مکنی به ابو نعیم از حافظان حدیث بود و بسال ۷۶۹ قمری در منیه عقبه در جیره متولد شد و بسال ۸۵۲ قمری در منیه عقبه در جیزه متولد شد و بسال ۸۵۲ قمری در قاهره درگذشت

فرهنگ معین

(عُ با ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - آخرت ، جهان دیگر. ۲ - رستاخیز، قیامت .

لغت نامه دهخدا

عقبی. [ ع َ ق َ] ( ص نسبی ) منسوب به عقب ، در تداول فارسی ، آنکه یا آنچه مؤخر باشد. مقابل جلوئی. رجوع به عَقِب شود.

عقبی. [ ع َ ق َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عقبة، که پیش از هجرت ، انصار با پیامبر اسلام ( ص ) در آنجا بیعت کردند، و هریک از کسانی را که در آنجا حضور داشتند «عقبی » نامند. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به عقبة شود. || منسوب به عقبة، که در ماورای نهر عیسی در نزدیکی دجله بغداد قرار دارد. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به عقبة شود.

عقبی. [ ع َق ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به عقب که گویا بطنی از کنانه باشد و ابوالعافیة فضل بن عمیربن راشدبن عبداﷲ کنانی عقبی مصری بدانجا منسوب است. وی محدث بود و به سال 197 هَ. ق. درگذشت. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).

عقبی. [ ع ُ با ] ( ع اِ ) پاداش کار و حق. ( منتهی الارب ). پاداش کار. ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). || بدل چیزی. ( منتهی الارب ). || آخر کار. ( دهار ). آخر هر چیزی. ( از اقرب الموارد ). سرانجام. ( ترجمان القرآن جرجانی ) : والذین صبروا ابتغاء وجه ربهم... اولئک لهم عقبی الدار. ( قرآن 22/13 )؛ و آنانکه برای بدست آوردن وجه خدایشان شکیبائی کردند... آنان را سرانجام آن سرای است. سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار. ( قرآن 24/13 )؛ درود بر شما به سبب صبری که کردید، پس چه خوب است سرانجام آن سرای. مثل الجنة التی وعد المتقون... تلک عقبی الذین اتقوا، و عقبی الکافرین النار. ( قرآن 35/13 )؛ مثل بهشتی که پرهیزکاران را وعده دادند... آن سرانجام کسانی است که پرهیز کردند، و سرانجام کافران آتش است. و لایخاف عقباها. ( قرآن 16/91 )؛ و از سرانجام آن بیم ندارد. || آخرت. ( اقرب الموارد ). آن دنیا. آن سرای. آن جهان. آن گیتی. اخری. سرای دیگر. جهان باقی :
نه امید عقبی نه دنیا بدست
ز هر دو رسیده بجانم شکست.
فردوسی.
آن کسی که اعتقاد وی بر این جمله باشد... توان دانست که در دنیا و عقبی نصیب خود را از سعادت تمام یافته باشد. ( تاریخ بیهقی ص 333 ).
دنیا بجملگی همه امروز است
فردا شمرد باید عقبی را.
ناصرخسرو.
جز زاد و ساختن را از بهر راه عقبی
هشیار وپیش بین را هرگز بکار نائی.
ناصرخسرو.
عمر تو نبینی که یکی راه دراز است
دنیات بر این سر بر و عقبات بر آن سر.

عقبی . [ ع َ ق َ ] (اِخ ) حمزةبن محمدبن عباس بن فضل بن حرث دهقان عقبی ، مکنی به ابواحمد. محدث و از اهالی عقبه ٔ بغداد بود و در ذیقعده ٔ سال 347 هَ . ق . درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ) (از معجم البلدان ).


عقبی . [ ع َ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به عقبة، که پیش از هجرت ، انصار با پیامبر اسلام (ص ) در آنجا بیعت کردند، و هریک از کسانی را که در آنجا حضور داشتند «عقبی » نامند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به عقبة شود. || منسوب به عقبة، که در ماورای نهر عیسی در نزدیکی دجله ٔ بغداد قرار دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به عقبة شود.


عقبی . [ ع َ ق َ] (ص نسبی ) منسوب به عقب ، در تداول فارسی ، آنکه یا آنچه مؤخر باشد. مقابل جلوئی . رجوع به عَقِب شود.


عقبی . [ ع َق ِ ] (ص نسبی ) منسوب به عقب که گویا بطنی از کنانه باشد و ابوالعافیة فضل بن عمیربن راشدبن عبداﷲ کنانی عقبی مصری بدانجا منسوب است . وی محدث بود و به سال 197 هَ . ق . درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).


عقبی . [ ع ُ ] (اِخ ) رضوان بن محمدبن یوسف عقبی شافعی مصری ، مکنی به ابونعیم . از حافظان حدیث بود و به سال 769 هَ . ق . در منیه ٔ عقبه در جیزة متولد شد و به سال 852 هَ . ق . در قاهره درگذشت . او راست : الاربعون المتباینه . المنتقی من طبقات الفقهاء. (از الاعلام زرکلی از الضوءاللامع).


عقبی . [ ع ُ با ] (ع اِ) پاداش کار و حق . (منتهی الارب ). پاداش کار. (دهار) (از اقرب الموارد). || بدل چیزی . (منتهی الارب ). || آخر کار. (دهار). آخر هر چیزی . (از اقرب الموارد). سرانجام . (ترجمان القرآن جرجانی ) : والذین صبروا ابتغاء وجه ربهم ... اولئک لهم عقبی الدار. (قرآن 22/13)؛ و آنانکه برای بدست آوردن وجه خدایشان شکیبائی کردند... آنان را سرانجام آن سرای است . سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار. (قرآن 24/13)؛ درود بر شما به سبب صبری که کردید، پس چه خوب است سرانجام آن سرای . مثل الجنة التی وعد المتقون ... تلک عقبی الذین اتقوا، و عقبی الکافرین النار. (قرآن 35/13)؛ مثل بهشتی که پرهیزکاران را وعده دادند... آن سرانجام کسانی است که پرهیز کردند، و سرانجام کافران آتش است . و لایخاف عقباها. (قرآن 16/91)؛ و از سرانجام آن بیم ندارد. || آخرت . (اقرب الموارد). آن دنیا. آن سرای . آن جهان . آن گیتی . اخری . سرای دیگر. جهان باقی :
نه امید عقبی نه دنیا بدست
ز هر دو رسیده بجانم شکست .

فردوسی .


آن کسی که اعتقاد وی بر این جمله باشد... توان دانست که در دنیا و عقبی نصیب خود را از سعادت تمام یافته باشد. (تاریخ بیهقی ص 333).
دنیا بجملگی همه امروز است
فردا شمرد باید عقبی را.

ناصرخسرو.


جز زاد و ساختن را از بهر راه عقبی
هشیار وپیش بین را هرگز بکار نائی .

ناصرخسرو.


عمر تو نبینی که یکی راه دراز است
دنیات بر این سر بر و عقبات بر آن سر.

ناصرخسرو.


به ملازمت آن سیرت نصیب دنیا هر چه کاملتر بیابد و رستگاری عقبی مدخر گردد. (کلیله و دمنه ). هر که طاعت را شعار و دثار خویش کند از ثمرات دنیا و عقبی بهره ور گردد. (کلیله و دمنه ).
گر رانده ای سعادت عقباش رد مکن
ور داده ای مؤونت دنیاش واستان .

خاقانی .


سفله را اقطاع دنیا بهتر از عقبی بود
خود جعل را بوی سرگین به ز عود و عنبراست .

عطار.


انبیا در کار دنیا جبریند
کافران در کار عقبی جبریند.

مولوی .


چو ما را به دنیا تو کردی عزیز
به عقبی همین چشم داریم نیز.

سعدی .


کسی گوی دولت ز دنیا ببرد
که با خود نصیبی به عقبی ببرد.

سعدی .


هر که به تأدیب دنیا راه صواب نگیرد، به تعذیب عقبی گرفتار آید. (گلستان ).
در تلفظ فارسی ، این کلمه گاه به صورت ممال آید و عُقبی تلفظ شود :
بروی پاک و رای نیک و فعل خوب و کار خوش
نظیر او ندانم کس ، چه در دنیی چه در عقبی .

منوچهری .


صبا به سبزه بیاراست روی دنیی را
نمونه گشت جهان مرغزار عقبی را.

انوری .


اگر عنایت لطف تو نیستی که از اوست
نعیم نامتناهی ریاض عقبی را.

ظهیر فاریابی .


- دار عقبی ؛ خانه ٔ آخرت . سرای باقی : درشهور سنه ٔ احدی و اربعمائة از دار دنیا به دار عقبی تحویل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 276).
- عالم عقبی ؛ جهان دیگر. آخرت . (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

= عقبا

عقبا#NAME?


پیشنهاد کاربران

جهان آخرت

درفارسی نهم به معنی"جهان آخرت" می باشد.

آخرت

خانه فردا. [ ن َ / ن ِ ی ِ ف َ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) عالم آخرت. ( ناظم الاطباء ) . سرای دیگر. آن دنیا. عقبی. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) :
هر که درین خانه شبی داد کرد
خانه فردای خود آباد کرد.
نظامی ( از آنندراج ) .


کلمات دیگر: