کلمه جو
صفحه اصلی

صندوقچه


مترادف صندوقچه : جعبه، مجری، محفظه

برابر پارسی : کارسانک، یخدان

فارسی به انگلیسی

casket, small chest or box

small chest or box


casket


فارسی به عربی

بن , سفینة

مترادف و متضاد

ark (اسم)
کشتی، صندوقچه، قایق

bin (اسم)
صندوقچه، لاوک، صندوق، انبارک، گردران، جازغالی، تغار، اخور

kist (اسم)
صندوقچه، چمدان، سبد، تابوت، قفسه سینه

pyx (اسم)
صندوقچه، جعبه کوچک

جعبه، مجری، محفظه


فرهنگ فارسی

( اسم ) صندوق کوچک جعبه کوچک .

گاوصندوقی کوچک در برخی از اتاق‌های مهمان‌خانه/ هتل برای استفادۀ اختصاصی مهمانان


لغت نامه دهخدا

صندوقچه. [ ص َ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) مصغر صندوق. صندوق کوچک. جعبه. درج :
صندوقچه عدل تو مانده ست بطرطوش
دستورچه جور تو در پیش و کنارست.
ناصرخسرو.

فرهنگ عمید

صندوق کوچک.
* صندوقچهٴ سِر: [مجاز] آن که راز کسی را می داند ولی آن را نگه می دارد و فاش نمی کند، رازدار.

صندوق کوچک.
⟨ صندوقچهٴ سِر: [مجاز] آن‌که راز کسی را می‌داند ولی آن را نگه می‌دارد و فاش نمی‌کند؛ رازدار.


دانشنامه عمومی

صندوقچه یا صندوق ابزاری است برای نگهداری اسباب که معمولا دارای قفل می باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

صندوقچه (cist)
(به یونانی: Kiste (کیسته) به لاتینی: Cista (کیستا)، به معنی «جعبه» یا «صندوق») ظرفی برای جسد یا خاکستر مردگان در تدفین های اولیه. صندوقچه ها، که از موادّ گوناگونی از قبیل کاشی، سنگ تراشیده یا نتراشیده، چوب، یا آجر ساخته می شدند، معمولاً در گورهایی یافت می شوند که ممکن است با گورتپه یا گورپشته پوشیده شده باشند و اگرچه در دوران های ماقبل تاریخ کاربرد عام داشتند، بیش از همه در عصر مفرغ و دوره های رومی رایج بودند. صندوقچه همچنین به جعبۀ کوچکی حاوی ابزار و وسایلی اطلاق می شد که در جشنواره های عرفانی یونانی آن ها را در صفی حمل می کردند.

فرهنگستان زبان و ادب

{room safe} [گردشگری و جهانگردی] گاوصندوقی کوچک در برخی از اتاق های مهمان خانه/ هتل برای استفادۀ اختصاصی مهمانان

جدول کلمات

طبله

پیشنهاد کاربران

در پارسی " تبنگوچه "

درج، جعبه، مجری، محفظه

هزاربیشه. [ هََ / هَِ ش َ / ش ِ ] ( اِ مرکب ) جعبه ای که در آن بشقاب و استکان و قوری و کارد و چنگال و قنددان و چای دان و غیره هر یک جای مخصوص دارد و در سفرهابه کار رود. صندوقچه ٔ سفری که خانه های مختلف برای جا دادن خوردنیها و ادوات لازمه ٔ گوناگون دارد و معمولاً از چوب سازند. ( از یادداشتهای مؤلف ) :
چه غم تهی اگر از باده جام و شیشه ٔ ماست
که چشم پرفن ساقی هزاربیشه ٔ ماست.
صائب تبریزی.


کلمات دیگر: