کلمه جو
صفحه اصلی

عشیره


مترادف عشیره : آل، ایل، طیره، خاندان، خانواده، طایفه، قبیله

برابر پارسی : تیره، تبار، خانوار، دودمان

فارسی به انگلیسی

tribe

فارسی به عربی

قبیلة

عربی به فارسی

خاندان , خانواده , طايفه , قبيله , دسته


مترادف و متضاد

tribe (اسم)
تبار، خیل، قبیله، طایفه، خانواده، عشیره، حی، سبط، ایل، قبایل، ابه

family (اسم)
خاندان، طایفه، خانواده، فامیل، خانوار، عشیره، حی

kindred (اسم)
وابستگی، خویش، عشیره، خویشاوند، خویش و قوم

kinsman (اسم)
عشیره، خویشاوند، خودی

آل، ایل، طیره، خاندان، خانواده، طایفه، قبیله


فرهنگ فارسی

قبیله، طایفه، خویشان وکسان نزدیک شخص
ناحیه ایست از ینبع بین مکه و مدینه و یکی از غزوات پیغمبر ( ص ) در آنجا بوده است

فرهنگ معین

(عَ رِ ) [ ع . عَشیرَة ] (اِ. ) قبیله ، خویشان و نزدیکان .

لغت نامه دهخدا

عشیرة. [ ع ُ ش َرَ ] (اِخ ) (ذوالَ ...) ناحیه ای است از ینبع بین مکه و مدینه ؛ و یکی از غزوات پیغمبر (ص ) در آنجا بوده است . (از معجم البلدان ). و رجوع به ذوالعشیرة شود.


عشیرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) برادران و قبیله و تبار و نزدیکان ازجانب آباء. (منتهی الارب ). خویشان و تبار و اهل خانه . (غیاث اللغات ). خویش نزدیک و خویشاوندان نزدیک . (دهار). خویشان و دودمان . (مهذب الاسماء). گروهی از قبیله ، کوچکتر از فصیله . (مفاتیح العلوم ): عشیرةالرجل ؛ نزدیکترین فرزندان پدر شخص و یا قبیله ٔ او. (از اقرب الموارد). ج ، عَشائر (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، عَشیرات . (اقرب الموارد) : قل اًن کان آباؤکم و أبناؤکم ... و عشیرتکم ... أحب الیکم من اﷲ و رسوله ... فتربصوا حتی یأتی اﷲ بامره (قرآن 24/9)؛بگو اگر پدران و فرزندان و خویشان شما محبوبتر باشند برای شما از خداوند و رسولش ، پس منتظر باشید که خداوند امر خود را نازل کند. و انذر عشیرتک الاقربین (قرآن 214/26)؛ و اخطار کن خویشان نزدیکترت را. || (اِخ ) نام جایگاهی است . (از معجم البلدان ).


عشیرة. [ ع ُ ش َ رَ ] (اِخ ) دهی است به یمامة. (منتهی الارب ). قلعه ای است کوچک بین ینبع و ذی المروة، که خرمای آن برتر از دیگر انواع خرمای حجاز است . (از معجم البلدان ).


فرهنگ عمید

قبیله، طایفه، خویشان و کسان نزدیک شخص.

دانشنامه عمومی

عشیرة. عشیرة (به عربی: عشیرة) یک منطقهٔ مسکونی در عربستان سعودی است که در استان مدینه واقع شده است.
فهرست شهرهای عربستان سعودی

دانشنامه آزاد فارسی

هشتمین مرتبه از مراتب دهگانۀ انساب عرب، به معنی برادران و قبیله و تبار و نزدیکان از جانب پدر. از فخذ کوچک تر و از فصیله بزرگ تر است. در نسب شناسی پیامبر اسلام (ص) قُصَیَ را عشیره به حساب می آورند که از قریش (فخذ) کوچک تر و از عبدمناف (فصیله) بزرگ تر است.

جدول کلمات

ایل, طایفه,آل

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
هوز huz ( کردی و لری )
کوتوم kutum ( سنسکریت: کوتومبَ )
وَمشا ( سنسکریت )

قوم


کلمات دیگر: