کلمه جو
صفحه اصلی

شقیقه


مترادف شقیقه : بناگوش، شقاق، صدغ، گیجگاه، نیم سر، خواهر

برابر پارسی : گیجگاه

فارسی به انگلیسی

temple, hemicrany, megrim

temple


hemicrany, megrim


فارسی به عربی

معبد

مترادف و متضاد

temple (اسم)
هیکل، معبد، پرستشگاه، شقیقه، گیجگاه

بناگوش، شقاق، صدغ، گیجگاه


نیم‌سر


خواهر


۱. بناگوش، شقاق، صدغ، گیجگاه
۲. نیمسر
۳. خواهر


فرهنگ فارسی

دردنصف سر، گیجگاه، کنارپیشانی، خواهر، شقائق
( اسم ) ۱ - خواهر . ۲ - قسمت فوقانی خارجی صدف استخوان صدغ که صاف و محدب است و عضله گیجگاهی به آن می چسبد و در عقب آن شیاری است که محل عبور شریان گیجگاهی عمقی خلفی است گیجگاه . ۳ - همه استخوان صدغ را نیز شقیقه یا استخوان شقیقه نامند . ۴ - درد نصف سر ۵ - زمین سخت واقع بین باغها جمع : شقائق .

فرهنگ معین

(شَ قَ یا قِ ) [ ع .شقیقة ] (اِ. ) ۱ - خواهر. ۲ - گیج گاه ، کنار پیشانی . ج . شقائق .

لغت نامه دهخدا

( شقیقة ) شقیقة. [ ش َ ق َ ] ( ع اِ ) شقیقه. شکاف میان دو کوه که گیاه رویاند یا زمین نیکو رویاننده گیاه میان دو پشته ریگ. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). گشاده ٔمیان دو ریگ. ج ، شقایق. ( مهذب الاسماء ). || شکاف و رخنه. ج ، شَقائق. ( ناظم الاطباء ). || خواهر. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ). خواهر مادری. ( ناظم الاطباء ). اخت. خواهر. خواهر تنی. خواهرامی و ابی. ج ، شقایق. ( یادداشت مؤلف ) :
اما الخمر فهی شقیقة الروح و صدیقة النفس.
ابونواس.
|| باران فراخ بزرگ قطره. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || برقی که از افق خیزد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || دردنیم سر و نیم روی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). سردردی که یک پاره سر را فراگیرد. صداعی باشد که در یکی از دو شق رأس در درزی که کشیده است در طول تا آخر سر واقع میشود و عام و شامل همه نیست. درد نیم سر. ( غیاث ) ( یادداشت مؤلف ). درد نیمه سر. ( دهار ). نزد پزشکان نوعی از سردرد است که بر یکی از دو جانب سر عارض شود. و گاه باشد که شقیقه گویند و از آن معنی عمومیت اراده کنند و آن هنگامی است که دردتمامی سر را فراگیرد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
بادا سرت به مطرقه هجو سوزنی
تا جایگاه درد شقیقه ست مشققه.
سوزنی.
و رجوع به شقیقه شود. || نام گیاهی. ( ناظم الاطباء ). || مرغی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

شقیقة. [ ش ُ ق َ ق َ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر شَقیقة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شَقیقه شود. || مرغی کوچکتر از شَقیقة. ( ناظم الاطباء ). مصغر شقیقة که به معنی مرغی است. ( منتهی الارب ). رجوع به شقیقة شود.

شقیقة. [ ش َ ق َ ] ( اِخ ) نام جده نعمان بن منذر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
- بنوالشقیقة ؛ اخوان نعمان بن منذر.( ناظم الاطباء ).
شقیقه. [ ش َ قی ق َ / ق ِ ] ( از ع ، اِ ) شقیقة. آن جزء از کنار سر که میان گوش و پیشانی است. ( ناظم الاطباء ). جبین. ( بحر الجواهر ). جای نرم که میان گوش و پیشانیست. ( آنندراج ) ( غیاث ). در تداول عوام فارسی زبانان ، صدغ. گیجگاه. ( یادداشت مؤلف ). همه استخوان صدغ را نیز شقیقه یا استخوان شقیقه نامند. گیجگاه. ( فرهنگ فارسی معین ) :

شقیقه . [ ش َ قی ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) شقیقة. آن جزء از کنار سر که میان گوش و پیشانی است . (ناظم الاطباء). جبین . (بحر الجواهر). جای نرم که میان گوش و پیشانیست . (آنندراج ) (غیاث ). در تداول عوام فارسی زبانان ، صدغ . گیجگاه . (یادداشت مؤلف ). همه ٔ استخوان صدغ را نیز شقیقه یا استخوان شقیقه نامند. گیجگاه . (فرهنگ فارسی معین ) :
چون ز کار وزیرش آمد یاد
دست از اندیشه بر شقیقه نهاد.

نظامی .


|| قسمت فوقانی خارجی صدف و استخوان صدغ که صاف و محدب است و عضله ٔ گیجگاهی به آن می چسبد، و در عقب آن شیاری است که محل عبور شریان گیجگاهی عمقی خلفی است . گیجگاه . (فرهنگ فارسی معین ).

شقیقة. [ ش َ ق َ ] (اِخ ) نام جده ٔ نعمان بن منذر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
- بنوالشقیقة ؛ اخوان نعمان بن منذر.(ناظم الاطباء).


شقیقة. [ ش َ ق َ ] (ع اِ) شقیقه . شکاف میان دو کوه که گیاه رویاند یا زمین نیکو رویاننده ٔ گیاه میان دو پشته ٔ ریگ . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گشاده ٔمیان دو ریگ . ج ، شقایق . (مهذب الاسماء). || شکاف و رخنه . ج ، شَقائق . (ناظم الاطباء). || خواهر. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). خواهر مادری . (ناظم الاطباء). اخت . خواهر. خواهر تنی . خواهرامی و ابی . ج ، شقایق . (یادداشت مؤلف ) :
اما الخمر فهی شقیقة الروح و صدیقة النفس .

ابونواس .


|| باران فراخ بزرگ قطره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || برقی که از افق خیزد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || دردنیم سر و نیم روی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سردردی که یک پاره ٔ سر را فراگیرد. صداعی باشد که در یکی از دو شق رأس در درزی که کشیده است در طول تا آخر سر واقع میشود و عام و شامل همه نیست . درد نیم سر. (غیاث ) (یادداشت مؤلف ). درد نیمه سر. (دهار). نزد پزشکان نوعی از سردرد است که بر یکی از دو جانب سر عارض شود. و گاه باشد که شقیقه گویند و از آن معنی عمومیت اراده کنند و آن هنگامی است که دردتمامی سر را فراگیرد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
بادا سرت به مطرقه ٔ هجو سوزنی
تا جایگاه درد شقیقه ست مشققه .

سوزنی .


و رجوع به شقیقه شود. || نام گیاهی . (ناظم الاطباء). || مرغی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

شقیقة. [ ش ُ ق َ ق َ ] (ع اِ مصغر) مصغر شَقیقة. (ناظم الاطباء). رجوع به شَقیقه شود. || مرغی کوچکتر از شَقیقة. (ناظم الاطباء). مصغر شقیقة که به معنی مرغی است . (منتهی الارب ). رجوع به شقیقة شود.


فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) گیجگاه، کنار پیشانی.
۲. (طب قدیم ) درد نصف سر.
۳. [قدیمی] خواهر.

گویش اصفهانی

تکیه ای: šaqiqa / giǰgâh
طاری: šeqeqa
طامه ای: šaqiqa
طرقی: šeqiqa
کشه ای: šeqiqa / giǰgâh
نطنزی: šeqiqa / giǰgâh


واژه نامه بختیاریکا

دنجال؛ شیشگه

پیشنهاد کاربران

گیجگاه . . . . . .


کلمات دیگر: