کلمه جو
صفحه اصلی

عقلانی


مترادف عقلانی : عقلایی، عقلی ، حسی

متضاد عقلانی : غیرمنطقی

برابر پارسی : خردمندانه، بخردانه

فارسی به انگلیسی

conceptual, intellectual, mental, rational

intellectual, rational, reasonable


فارسی به عربی

مثقف

مترادف و متضاد

عقلی ≠ حسی


۱. عقلایی
۲. عقلی ≠ غیرمنطقی
۳. حسی


logical (صفت)
استدلالی، منطقی، عقلانی

rational (صفت)
معقول، منطقی، فکری، گویا، عقلانی، عقلایی، عقلی، مدلل

intellectual (صفت)
روشن فکر، فکری، دارای افکار بلند، عقلانی، ذهنی، خردمند

عقلایی ≠ غیرمنطقی


فرهنگ فارسی

مسنوب بعقل، آنچه که مربوطبه عقل باشد
( صفت ) منسوب به عقل : قوه عقلانی .

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) منسوب و مربوط به عقل .

لغت نامه دهخدا

عقلانی. [ ع َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عقل. عقلی :
شخص انسان را ز حق یک نور عقلانی عطاست
روح ده دانست که اعضا برنتابد بیش از این.
خاقانی.

فرهنگ عمید

۱. مربوط به عقل.
۲. عاقلانه، خردمندانه.

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی ـ پارسی و به معنی معقول است؛ و پارسی آن اینهاست:
ژیتیک ( ژیت از سنسکریت: چیتَ= عقل + پسوند مفعولی «یک» )
سِپانیک ( سِپان از اوستایی: سْپانَ + «یک» )
ویژناتیک ( ویژنات از سنسکریت: ویجناتَ= عقل + «یک» )
جینانیک ( جینان از سنسکریت: جْنیانَ= عقل + «یک» )
ویونیک vyunik ( ویون از سنسکریت: وَیونَ= عقل + «یک» )


کلمات دیگر: