کلمه جو
صفحه اصلی

سخت کوش


مترادف سخت کوش : پرتلاش، پرکار، تلاشگر، زحمتکش، ساعی، فعال، کوشا، مجد

متضاد سخت کوش : کاهل، تن آسا

فارسی به انگلیسی

hard-working, diligent, laborious, industrious, studious, hard-hitting, hard-working

diligent, laborious, industrious, studious


diligent, laborious


فارسی به عربی

مجتهد

مترادف و متضاد

diligent (صفت)
ساعی، زحمت کش، سخت کوش، کوشا، کوشنده، پشت کاردار

پرتلاش، پرکار، تلاشگر، زحمتکش، ساعی، فعال، کوشا، مجد ≠ کاهل، تن‌آسا


فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه بسیار کوشش کند پر سعی .
ساعی کوشا جاهد یا سخت بهم افتاده سخت جنگنده یا سخت گیر .
سخت کوشنده، بسیارکوشا، کسی که بسیارکوشش کند

فرهنگ معین

( ~ . ) (ص فا. ) بسیار کوشا، پرسعی .

لغت نامه دهخدا

سخت کوش. [ س َ ] ( نف مرکب ) ساعی. کوشا. بسیار کوشنده. جاهد :
سخت کوش است به پرهیز و بزهد
تو مر او را بجوانی منگر.
فرخی.
بزاد این سفرت سخت کوش باید بود
که این سفر سوی دارالسلام باید کرد.
ناصرخسرو.
سخت کوش است آه خاقانی
مگر این چرخ را بفرساید.
خاقانی.
چه باید درین آتش هفت جوش
بصید کبابی شدن سخت کوش.
نظامی.
زآتش انگیز آن شراره گرم
شد دل سخت کوش نعمان نرم.
نظامی.
ازین آتشین خانه سخت جوش
کسی جان برد کو بود سخت کوش.
نظامی.
|| سخت بهم افتاده. سخت جنگنده :
دو لشکر بیک جا شده سخت کوش
بگردون درافتاده بانگ و خروش.
فردوسی.
|| سخت گیر :
اگر چرخ با من بود سخت کوش
بگرز گرانش بمالم دو گوش.
فردوسی.

فرهنگ عمید

کسی که کوشش بسیار کند، سخت کوشنده، بسیار کوشا.

پیشنهاد کاربران

studiuse

سخت کوشی نام دیگر معجزه است

hard - worker

مجد. [ م ُ ج ِدد ] ( ع ص ) کوشش کننده در کار. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از غیاث ) . کوشنده. کوشا. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : در قمع اهل الحاد مجد و متشمر. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 398 ) . او را گفت ازشرق تا غرب زیر فرمان تو خواهد بود، کار را مجد و مجتهد باش و پاس مردم دار. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 42 ) . بدین سبب اهالی شهر در کار مجدتر شدند و برمقاومت و مبارزت صبورتر گشتند. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ص 100 ) .


کلمات دیگر: