کلمه جو
صفحه اصلی

شقاق


مترادف شقاق : دشمنی، عناد، مخالفت، ناسازگاری، نفاق، ترک، درز، رخنه، شکاف

فارسی به انگلیسی

schism, discord, split

schism, split


فارسی به عربی

خلاف

مترادف و متضاد

۱. دشمنی، عناد، مخالفت، ناسازگاری، نفاق
۲. ترک، درز، رخنه، شکاف


schism (اسم)
جدایی، تفرقه، اختلاف، انفصال، شقاق، ایجاد جدایی، اختلاف و تفرقه در کلیسا

schismatism (اسم)
جدایی، تفرقه، اختلاف، انفصال، شقاق، ایجاد جدایی، اختلاف و تفرقه در کلیسا

dissension (اسم)
اختلاف، عدم توافق، نفاق، اختلاف عقیده، شقاق

دشمنی، عناد، مخالفت، ناسازگاری، نفاق


ترک، درز، رخنه، شکاف


فرهنگ فارسی

مخالفت کردن، ستیزودشمنی کردن، نفاق وجدایی
۱ - ( مصدر ) مخالفت کردن با دشمنی ورزیدن با . ۲ - ( اسم ) ناسازگاری دشمنی نفاق .
چوب بروم هیزوم شکن .

فرهنگ معین

(ش ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) دشمنی ورزیدن . ۲ - (اِمص . ) دشمنی .

لغت نامه دهخدا

شقاق . [ ش ُ ] (ع اِمص ، اِ) کفتگی رسغ ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شکافتن پوست از سرما و جز آن در دو دست و روی . بیماریی باشد ستور راو آن ترکیدگیها باشد بر سر رسغ. (یادداشت مؤلف ).


شقاق . [ ش َق ْ قا ] (ع ص ) چوب بُر و هیزم شکن . (مهذب الاسماء). این لفظ بر هیزم شکن اطلاق شود. (از انساب سمعانی ). || مردی که گفتار بی کردار دارد و خود را بیش از آنچه هست مینماید و به همنشینی با پادشاه و چیزهایی از این قبیل افتخار میکند و مینازد. (از اقرب الموارد).


شقاق. [ ش ِ ] ( ع اِ ) ترک و کفتگی که در رسغ دست و پای ستور پدید آید. ( از بحر الجواهر ) ( ناظم الاطباء ). شکاف دست وپای : شقاق خردگاه. شقاق بحولیک. ( یادداشت مؤلف ). شکاف پای اسب. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). || نوعی از بیماری بواسیر که در مقعد پدید آید : و ینفع [ البنفسج ] من وجع الاسفل و شقاقه و اورامه.( تذکرة ابن البیطار ). و آنچه [ از قرحه ها ] سبب آن بواسیر بود یا شقاق یا خارش... ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- شقاق الشفة ؛ کفتگی لب. ترکیدگی لب. ( یادداشت مؤلف ) : از بیماریهای لب یکی آن است که کفتگی آرد و به تازی شقاق الشفة گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و رجوع به شقاق مقعد شود.
- شقاق سم ؛ قسمی بیماری ستور. ( یادداشت مؤلف ).
- شقاق مقعد، شقاق المقعد، شقاق المقعدة ؛ کفتگی مقعد. ترکیدگی نشست. ( یادداشت مؤلف ). کفتگی لبهای شرج را گویند : مقعد را نیز بیماری کفتگی باشد و آنرا به تازی شقاق المقعد گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و رجوع به قانون ابوعلی سینا چ تهران ص 249 شود.
|| ( اِمص ) دشمنی. خصومت. مخالفت. خلاف. عداوت. دشمنانگی. ( یادداشت مؤلف ). ناسازگاری. دشمنی. نفاق. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) ج ِ شُقَّة و شِقَّة.( ناظم الاطباء ). رجوع به شقة شود. || ( اِمص ) مخالفت و عدم موافقت و اختلاف و نفاق و مخاصمت و عداوت و بغی و نافرمانی. ( ناظم الاطباء ) : پسر خرکاشی که خویش عاق و مایه شقاق بود از میان بگریخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 378 ).
- شقاق آمدن ؛ سبب جدایی شدن. باعث فراق گشتن :
آن فزونی با خضر، آمد شقاق
گفت رو تو، مکثری هذا فراق.
مولوی.
- شقاق و نفاق ، نفاق و شقاق ؛ دشمنی و خصومت. مخالفت و ضدیت. دوتیرگی و اختلاف. ( از یادداشت مؤلف ) : عهد و میثاق ایشان را نفاق و شقاق داند. ( سندبادنامه ص 179 ). خلقی بسیار از اهل شقاق و نفاق بر زمین انداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 273 ).
|| تعرض. || گناهکاری. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح فقه ) کراهت هر یک از زن و شوهر است از دیگری. در صورت ترس از ادامه شقاق و منتهی شدن به طلاق ، بر حاکم است که از طرف زوجین دو حَکَم برگزیند. حکمهای مزبور اگر موفق به اصلاح شدند کلیه شروطی که بر زوجین تحمیل میکنند الزامی خواهد بود. و در صورت عدم موفقیت به اصلاح ،و منجر شدن امر به افتراق اجازه زوج در طلاق و اجازه زوجه در بذل مهر اگر طلاق خلعی باشد لازم است. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به فرهنگ علوم تألیف سجادی شود.

شقاق . [ ش ِ ] (ع مص ) مشاقّه و خلاف و دشمنی کردن و ضرر رسانیدن . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مخالفت کردن با. دشمنی کردن با. (فرهنگ فارسی معین ). مُشاقَّه . (منتهی الارب ). مخالفت و دشمنی کردن . (غیاث ). خلاف . (دهار) (مهذب الاسماء). و رجوع به مشاقه شود. || در مشقت و دشواری انداختن . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || یکسو شدن برخلاف مردمان . (ناظم الاطباء). یک طرف رفتن . (از آنندراج ) (غیاث ). || با یکدیگر خلاف کردن . (دهار) (ترجمان القرآن ). مخالفت و عداوت نمودن بر کسی . گویند: شاقه مشاقةً و شقاقاً؛ ای خالفه و عاداه . (از ناظم الاطباء).


شقاق . [ ش َق ْ قا ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن اسحاق بن مهران شقاق بغدادی . از اسحاق بن یوسف افطس روایت کرد و عبداﷲبن اسحاق بن خراسانی از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).


شقاق . [ ش ُق ْ قا ] (ع اِ) مابین سرین تا جده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


فرهنگ عمید

۱. مخالفت کردن، ناسازگاری.
۲. ترک، شکاف.

دانشنامه آزاد فارسی

شِقاق (schism)
جدایی رسمی به سبب اختلاف عقیده در میان پیروان مسیحیت. برخی از نمونه های آن عبارت اند از دودستگی نهایی بین کلیسای کاتولیک رومی و کلیسای ارتدوکس شرق در ۱۰۵۴م، شقاق کبیر (۱۳۷۸ـ۱۴۱۷م) در کلیسای کاتولیک رومی، انشعاب کاتولیک های قدیم مخالف اصل عصمت پاپ در ۱۸۷۹، و انشقاق بر سر استفاده از قدّاس ترانتی لاتین در ۱۹۸۸. نخستین جدایی بزرگ در کلیسای مسیحی با تجزیۀ امپراتوری روم به دو بخش شرقی و غربی از ۳۹۵م آغاز شد. بین پاپ، رئیس کلیسا در رم، و بطریق، رئیس کلیسا در قسطنطنیه پایتخت امپراتوری روم شرقی یا بیزانس، اختلاف افتاد و دو مورد اصلی اختلاف یکی جایگاه پاپ و اختیارات او و دیگری بند فیلیوک در اعتقاد نامۀ نیقیه بود. در ۱۰۵۴م کاردینال هومبرتوس، نمایندۀ پاپ، بطریق قسطنطنیه میخائیل کرولاریوس را به دلیل جلوگیری از اتحاد امپراتور بیزانس با پاپ تکفیر کرد. کرولاریوس نیز در مقابل کاردینال را تکفیر کرد و بدین سان جدایی نهایی بین کلیسای ارتُدوکس شرق و کلیسای کاتولیک رومی غرب اتفاق افتاد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اختلاف و دشمنی میان زن و شوهر را شِقاق می گویند. شقاق از ماده شق به معنای ناحیه (منطقه) آمده است. گویا زن و شوهر به خاطر ناسازگاری هر کدام در ناحیه ای غیر از ناحیه دیگری قرار گرفته است.از احکام عنوان یاد شده در باب نکاح سخن گفته‏اند.
← لزوم انتخاب داور در اختلاف زن و شوهر
۱. ↑ نساء/سوره۴، آیه۳۵.۲. ↑ جواهرالکلام ج۳۱، ص۲۰۹.
...

گویش مازنی

/sheghaagh/ ترک برداشتن پوست – ترک برداشتن پاشنه ی پا - سفت شدن مقعد

۱ترک برداشتن پوست – ترک برداشتن پاشنه ی پا ۲سفت شدن مقعد ...



کلمات دیگر: