کلمه جو
صفحه اصلی

شرمنده کردن

فارسی به انگلیسی

abash, discomfit, disconcert, discountenance, embarrass, to make ashamed, to put to the blush by ones favour orcompliments

to make ashamed, to put to the blush by one's favour orcompliments


abash, discomfit, disconcert, discountenance, embarrass


فارسی به عربی

خجل , خزی

مترادف و متضاد

abash (فعل)
دست پاچه کردن، شرمنده کردن، دست پاچه نمودن، خجالت دادن

shame (فعل)
شرمنده کردن، خجالت دادن، ننگین کردن، خوار کردن

فرهنگ فارسی

خجل کردن تخیل شرمسار کردن

لغت نامه دهخدا

شرمنده کردن. [ ش َ م َ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خجل کردن. تخجیل. شرمسار کردن. شرمنده ساختن. ( یادداشت مؤلف ).

واژه نامه بختیاریکا

انگُست به تی کِردِن

پیشنهاد کاربران

بشرم آوردن ؛ خجلت زده کردن. شرمسارساختن. شرمنده کردن :
ز پای و رکیبش همی مهر من
بجنبد بشرم آورد چهر من.
فردوسی.


کلمات دیگر: