کلمه جو
صفحه اصلی

عصبانی


مترادف عصبانی : تندخو، خشمگین، خشمناک، عصبی، عصبی مزاج، غضبناک

متضاد عصبانی : آرام، سلیم

برابر پارسی : خشمگین، برآشفته، تندخو، جوشی

فارسی به انگلیسی

angry, indignant, irate, mad


angry, indignant, irate, mad, het up, high(ly)-strung, easily excited, excitable, nervous

high(ly)-strung, easily excited, excitable, nervous, mad


فارسی به عربی

عصبی , عنیف , غاضب , مجنون , مسعور , معتوه

مترادف و متضاد

تندخو، خشمگین، خشمناک، عصبی، عصبی‌مزاج، غضبناک ≠ آرام، سلیم


mad (صفت)
خل، مجنون، شیفته، دیوانه، از جا در رفته، عصبانی

feisty (صفت)
چابک، عصبانی

furious (صفت)
خشمگین، خشمناک، متعصب، عصبانی، اتشی

choleric (صفت)
بد خلق، سودایی مزاج، عصبانی

nervy (صفت)
پر رو، نیرومند، عصبانی، پر رگ و پی، پر عصب

frenzied (صفت)
از جا در رفته، شوریده، اشفته، عصبانی، دیوانه وار، اتشی

short-tempered (صفت)
از جا در رفته، عصبانی، عاری از متانت

frenetic (صفت)
دیوانه، شوریده، اشفته، عصبانی، اتشی

wrathful (صفت)
خشمگین، سترگ، عصبانی، غضبناک، برانگیخته، قهر الود، تلافی دراورده

nervous (صفت)
عصبانی، متشنج، دست پاچه، عصبی، عصبی مربوط به اعصاب

pelting (صفت)
عصبانی

huffy (صفت)
ترشرو، عصبانی

maniac (صفت)
مجنون، عصبانی، دیوانه وار

frantic (صفت)
اشفته، عصبانی، از کوره در رفته، بی عقل، اتشی

high-strung (صفت)
کوک، عصبانی، بسیار حساس

horn-mad (صفت)
شوریده، عصبانی

horn-red (صفت)
عصبانی

red-hot (صفت)
تازه، عصبانی، تفته، تاب امده

huffish (صفت)
ترشرو، عصبانی

wreakful (صفت)
انتقام جو، عصبانی

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آن که خشمگین باشد غضبناک . ۲ - آن که روحا ناراحت است کسی که تعادل قوای ارادی و تسلط خود را بر اثر ناراحتی از دست داده است . ۳ - عصبی مزاج .

فرهنگ معین

(عَ صَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) خشمگین .

لغت نامه دهخدا

عصبانی. [ ع َ ص َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عصب ، با زیادت الف و نون برای تأکید، مثل ربانی و لحیانی و برانی و روحانی و جسمانی و صمدانی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). عصب دار. دارای عصب و پی : اعالی معده را فم معده خوانند، در جرم او قوت عصبانی بیشتر از لحمانی است... و اسافل او را قعر معده گویند و در جرمش قوت لحمانی بیشتر از عصبانی است. ( نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی ). و جرم مشیمیه نیز عصبانی است. ( نزهة القلوب ). || ( اصطلاح پزشکی ) آنکه روحاً ناراحت است. کسی که تعادل قوای ارادی و تسلط خود را بر اثر ناراحتی و خشم از دست داده است. || عصبی مزاج. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عصبی مزاج شود. || آنکه خشمگین باشد. غضبناک. ( فرهنگ فارسی معین ).
- عصبانی شدن ؛ خشمگین شدن. چیره شدن حالت عصبانیت و خشم بر کسی.
- عصبانی کردن ؛ خشمگین کردن. چیره کردن حالت خشم و عصبانیت بر کسی.

فرهنگ عمید

عصبی#NAME?


= عصبی

فرهنگ فارسی ساره

خشمگین، برآشفته


واژه نامه بختیاریکا

بدرهده؛ بُرگِ کِر؛ قِرنا؛ تووِرده؛ گِم زیده؛ کِر؛ زُو به گم؛ سر آ تَش؛ سر به تش؛ جِرّی ( جر جرو ) ؛ اَقه دِرده؛ تش تشی

جدول کلمات

خشمگین

پیشنهاد کاربران

ناراحت، خشمگین

آتشک

کفری

معنی کلمه عصبانی درجدول ( برافروخته )

در عربی : غضبان


بُراق

عصبی، خشمگین

بَد رَگ

خلق تنگ

منفجر

عصبانی


کلمات دیگر: