کلمه جو
صفحه اصلی

شفابخش


مترادف شفابخش : تشفی، درمانگر، شافی، علاج بخش

برابر پارسی : درمان بخش

فارسی به انگلیسی

balmy, healer, medicinal, curative, health-giving

curative, health-giving


balmy, healer, medicinal


فارسی به عربی

طبیب
طبی

طبيب


مترادف و متضاد

medic (صفت)
پزشکی، طبی، دارویی، شفابخش، دوایی

medical (صفت)
پزشکی، طبی، دارویی، شفابخش، دوایی

remedial (صفت)
شفابخش، درمانی، چاره ساز، علاجی، گزیری

تشفی، درمانگر، شافی، علاج‌بخش


فرهنگ فارسی

( صفت ) پزشک یا دارویی که دیگران را شفا دهد .

لغت نامه دهخدا

شفابخش. [ ش ِ / ش َ ب َ ] ( نف مرکب ) شفابخشنده. شفادهنده. دارویی که تندرستی آورد. ( ناظم الاطباء ). شافی. شفادهنده. بهبودبخش. ( یادداشت مؤلف ) :
ای باد از آن باده نسیمی به من آور
کآن بوی شفابخش بود دفع خمارم.
حافظ.
|| نافع و سودمند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. شفابخشنده، شفادهنده.
۲. پزشکی که بیمار را از مرض برهاند.
۳. دارویی که مرض را رفع کند.

پیشنهاد کاربران

صحت رسان. [ ص ِح ْ ح َ رَ / رِ ] ( نف مرکب ) شفابخش. شفا دهنده :
نه تب اول حروف تبریز است
لیک صحت رسان هر نفر است.
خاقانی.


کلمات دیگر: