کلمه جو
صفحه اصلی

شرشر

فارسی به انگلیسی

babble, gurgle, pitter-patter, (noise of) flowing or falling water, freshet, murmuring(noise)

murmuring(noise)


(noise of) flowing or falling water, freshet


babble, gurgle, pitter-patter


فارسی به عربی

غرغرة

مترادف و متضاد

gurgle (اسم)
شرشر

freshet (اسم)
سیلاب، شرشر، جوی اب شیرین

فرهنگ فارسی

اسم صوت، صدای فرور تن پیاپی آب، صدای آبشار
( اسم ) آواز ریختن پیاپی آب صدای آبشار .
گیاهی است که بزمین همچو رسن دراز روید یا شوائ شرشر بریان خون یا روغن چکان .

فرهنگ معین

(شُ. شُ ) (اِصت . ) صدای ریزش مایع رقیق .

لغت نامه دهخدا

شرشر. [ ش َ ش َ / ش ِ ش ِ ] (ع اِ) گیاهی است که بر زمین همچو رسن دراز روید. (منتهی الارب ). گیاهی است که مانند ریسمانهایی دراز بر روی زمین می رویدو خاری ندارد که کسی را آزار دهد. (از اقرب الموارد). || شواء شرشر؛ بریان خون یا روغن چکان . (منتهی الارب ). بریان روغن چکان . (از اقرب الموارد).


شرشر. [ ش ِ ش ِ ] (اِ صوت ) رجوع به شُرشُر شود.


شرشر. [ ش ُ ش ُ ] (اِ صوت ) حکایت صوت ریختن آب از بلندی . آواز ریختن آب از ناودان و مانند آن . حکایت صوت ریختن بول و جز آن . آواز کمیز چون بریزد. (یادداشت مؤلف ). صدای ریزش باران شدید و سیل آسا. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). || قیدی برای بیان کیفیت باران و شدت ریزش آن : دیشب وقتی ما براه افتادیم شرشر باران می آمد. شاعری شعر ذیل را که بسیار معروف است :
نم نم باران به می خواران خوش است
رحمت حق بر گنهکاران خوش است .
بدین صورت تحریف کرده و تغییر داده است :
شرشر باران به می خواران خوش است
لعنت حق بر گنهکاران خوش است .

(فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).


- آب شرشر ؛ شرشره :
ای قلب سوزناک ! مگر خود جهنمی !
ای چشم اشکبار! مگر آب شرشری !

؟(فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).


- شرشر باران آمدن ؛ باران متصل پیاپی به تندی باریدن .
- شرشر خون از سر شکسته سرازیر شدن ؛ بسیار خون آمدن از جای شکستگی .
- شرشر شاشیدن ؛ شاشیدن بحالت ایستاده و بی انقطاع .
رجوع به شرشره شود.

شرشر. [ ش ُ ش ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 451 تن و آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


شرشر. [ ش ُ ش ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حشمت آباد بخش درود شهرستان بروجرد. سکنه ٔ آن 179 تن و آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


شرشر. [ ش ُ ش ُ ] ( اِ صوت ) حکایت صوت ریختن آب از بلندی. آواز ریختن آب از ناودان و مانند آن. حکایت صوت ریختن بول و جز آن. آواز کمیز چون بریزد. ( یادداشت مؤلف ). صدای ریزش باران شدید و سیل آسا. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). || قیدی برای بیان کیفیت باران و شدت ریزش آن : دیشب وقتی ما براه افتادیم شرشر باران می آمد. شاعری شعر ذیل را که بسیار معروف است :
نم نم باران به می خواران خوش است
رحمت حق بر گنهکاران خوش است.
بدین صورت تحریف کرده و تغییر داده است :
شرشر باران به می خواران خوش است
لعنت حق بر گنهکاران خوش است.
( فرهنگ عامیانه جمال زاده ).
- آب شرشر ؛ شرشره :
ای قلب سوزناک ! مگر خود جهنمی !
ای چشم اشکبار! مگر آب شرشری !
؟( فرهنگ عامیانه جمال زاده ).
- شرشر باران آمدن ؛ باران متصل پیاپی به تندی باریدن.
- شرشر خون از سر شکسته سرازیر شدن ؛ بسیار خون آمدن از جای شکستگی.
- شرشر شاشیدن ؛ شاشیدن بحالت ایستاده و بی انقطاع.
رجوع به شرشره شود.

شرشر. [ ش ِ ش ِ ] ( اِ صوت ) رجوع به شُرشُر شود.

شرشر. [ ش َ ش َ / ش ِ ش ِ ] ( ع اِ ) گیاهی است که بر زمین همچو رسن دراز روید. ( منتهی الارب ). گیاهی است که مانند ریسمانهایی دراز بر روی زمین می رویدو خاری ندارد که کسی را آزار دهد. ( از اقرب الموارد ). || شواء شرشر؛ بریان خون یا روغن چکان. ( منتهی الارب ). بریان روغن چکان. ( از اقرب الموارد ).

شرشر. [ ش ُ ش ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حشمت آباد بخش درود شهرستان بروجرد. سکنه آن 179 تن و آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

شرشر. [ ش ُ ش ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. سکنه آن 451 تن و آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ عمید

۱. صدای فروریختن پیاپی آب و مانند آن.
۲. (قید ) به طور پیاپی و مستمر: شرشر عرق از صورتش می ریخت.

دانشنامه عمومی

شرشر نام مکانهای زیر است:
شرشر (چاراویماق)، روستایی در شهرستان چاراویماق استان آذربایجان شرقی
شرشر (مشهد)، روستایی در شهرستان مشهد استان خراسان رضوی

گویش مازنی

/shar shar/ جار و جنجال سرو صدا کردن - طعام دادن در ایام سوگواری محرم ۳نام روستایی در کجور & صدای ریختن آب

۱جار و جنجال سرو صدا کردن ۲طعام دادن در ایام سوگواری محرم ...


صدای ریختن آب


واژه نامه بختیاریکا

هُر هُر
چُر چُر

پیشنهاد کاربران

Shar shar /در گویش شهرستان بهاباد از این کلمه نیز برای بیان صدای ریزش باران شدید استفاده می شود.

به دونباله مادرم در روستا هایه شرشرمیگرم فاطمه خانه ریز


کلمات دیگر: