کلمه جو
صفحه اصلی

صمیمی


مترادف صمیمی : بااخلاص، بامحبت، خالص، راستین، صمیم، مخلص، یکرنگ

متضاد صمیمی : دورو، غیرصمیمی

برابر پارسی : خودمانی

فارسی به انگلیسی

heartfelt, sincere, intimate, true, close, cordial, devout, boon, bosom, fast, hearty, near, tightknit, truehearted, pally, thick, palsy-walsy

heartfelt, sincere


intimate


boon, bosom, close , cordial, devout, fast , hearty, intimate, true, near, sincere, tightknit, truehearted


فارسی به عربی

حقیقی , دافی , صادق , عائلة , عصیر , عمیق , قرب , مخلص , ودی

مترادف و متضاد

household (اسم)
صمیمی، خاندان، خانواده، اهل خانه، اهل بیت، مستخدمین خانه، خانمان

heart-to-heart (صفت)
صمیمی، خودمانی

whole-hearted (صفت)
صمیمی، یکدل، از صمیم دل

true-hearted (صفت)
صمیمی، بی ریا، پاک نهاد، پاکدل

near (صفت)
نزدیک، صمیمی

frank (صفت)
صریح، صادق، صمیمی، بی پرده، رک، رک گو

real (صفت)
واقعی، حقیقی، عملی، حسابی، موجود، صمیمی، طبیعی، راستین، غیر مصنوعی، بی خدشه

cordial (صفت)
خوشرو، خون گرم، خوش روی، صمیمی، چیز قلبی

sincere (صفت)
خالص، صادق، صمیمی، بی ریا، قلبی، راست نما، مخلص

loving (صفت)
عاشق، صمیمی، خاطرخواه، دوستدار، با محبت، محبت امیز

warm (صفت)
با حرارت، گرم، صمیمی، غیور

privy (صفت)
اختصاصی، صمیمی، دزدکی

candid (صفت)
راست، بی تزویر، صمیمی، بی پرده، منصفانه، بی ریا، صاف و ساده، قلبی، راستگو

big-hearted (صفت)
مهربان، خیر، صمیمی، سخی، سخاوتمند، گشاده دل

intimate (صفت)
محبوب، صمیمی، خودمانی

heartfelt (صفت)
خالص، صمیمی، بی ریا، قلبی، از روی صمیمیت

unaffected (صفت)
ساده، صمیمی، بی ریا، بی پیرایه، بی تکلیف

hearty (صفت)
صمیمی، قلبی، صمیمانه، دلچسب

chummy (صفت)
صمیمی، خوش مشرب

بااخلاص، بامحبت، خالص، راستین، صمیم، مخلص، یکرنگ ≠ دورو، غیرصمیمی


فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به صمیم : تصمیم آنست که ستاره با آفتاب باشد و یا بمقارنه او کمتر از شانزده دقیقه مانده بود و یا از مقارنه او گذشته بود کمتر از شانزده دقیقه تا بدین حد است ستاره را پس و پیش از آفتاب صمیمی خوانند . ۲ - خالص و مخلص : دوست صمیمی . توضیح این کلمه بدین نحو در اصل صمیم بدون یائ است ولی در تداول فارسی یایی بدان افزایند .

لغت نامه دهخدا

صمیمی. [ ص َ ] ( ص نسبی ) منسوب به صمیم. رجوع به صمیم شود. یکدل. صدیق یکتا. همدل. یگانه. چنانکه گذشت یکی از معانی صمیم خالص ، است و این یا، را به آخر آن افزوده اند مانند ضروری...

فرهنگ عمید

۱. ویژگی رابطه ای که کاملاً دوستانه باشد.
۲. یک دل، همدل.

دانشنامه عمومی

در زیر فهرستی از افراد با نام خانوادگی صمیمی را می بینید:
جلال صمیمی اخترفیزیک دان برجسته ایرانی
عباس صمیمی پرتاب گر سابق دیسک
مینو صمیمی نویسنده و مترجم
محمد صمیمی پرتاب گر دیسک اهل جمهوری اسلامی ایران
محمد صمیمی (نماینده) از نمایندگان دوره بیستم مجلس شورای ملی
محمود صمیمی پرتاب گر دیسک و برادر کوچکتر عباس صمیمی و محمد صمیمی
کیوان صمیمی از زندانیان دوران پهلوی
کامبیز صمیمی مفخم

(پهلوی) خواتیک.


فرهنگ فارسی ساره

خودمان


جدول کلمات

یکدل

پیشنهاد کاربران

در پهلوی " ویستاخ ، خواتیک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
ویستاخی = صمیمیت

همدل
با فلانی خیلی صمیمی ام
با فلانی خیلی همدلم

رابطه ی دوستانه، محبت

بااخلاص، بامحبت، خالص، راستین، صمیم، مخلص، یکرنگ، یکدل

همدل و مهربان

بی ریا . . . یکرنگ. . . . یکدل. . . همدل. . . .

جانجانی

بگمانم واژه ی خودمانی از دیگر واژه های یاد شده در بالا از سوی کاربران از آرشی دربرگیرنده تر و پرکاربردتر برخوردار است؛ گرچه بسته به این یا آن گزاره، می توان از واژه های دیگری از آن میان، جانجانی نیز سود جست.

همدل


کلمات دیگر: